اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اظمی

نویسه گردانی: ʼẒMY
اظمی . [ اَ ما ] (ع ص ) مرد کم خون بن دندان ، یا صاحب لب گندمگون . و ابوعمرو گوید: اظمی سیاه است ، و رمح اظمی نیزه ٔ باریک سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). سیاه فام لب . مؤنث : ظَمْیاء. (مهذب الاسماء) ۞ . سیه لب . باریک لب .گندمگون و باریک . مؤنث : ظَمْیاء. ج ، ظُمْی : سایه ٔ َظْمی ̍؛ سایه ٔ سیاه . و نیزه ٔ اظمی ؛ نیزه ٔ گندمگون . (از اقرب الموارد). نیزه ٔ گندمگون باریک . نیزه و سایه ٔ سیاه . (از متن اللغة). و ثعالبی این کلمه را در ذیل لواحق سیاه آورده است . رجوع به فقه اللغة ص 45 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ازمی . [ اَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به ازم . و گروهی بدان نسبت دارند. رجوع به ازم و انساب سمعانی شود.
اضمی . [ اَ ما ] (ع ص ) سیاه لب . (ناظم الاطباء).
عظمی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عظم . استخوانی . رجوع به عظم شود. || کبوتر که رنگش مایل به سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
عظمی . [ ع ُ ما ] (ع ن تف ) مؤنث اعظم . بزرگ و بزرگتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصیبت عظمی . موهبت عظمی : در آن عرصه ٔ عظمی و انجمن کبری...
عزمی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عزم ، مرد که ایفای عهد نماید. (منتهی الارب ). وفاکننده ٔ به عهد. (از اقرب الموارد). || کنجاره فروش . (منته...
بی عزمی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) بی ارادگی . بی تصمیمی .
سست عزمی . [ س ُ ع َ ] (حامص مرکب ) عمل سست عزم . بی اراده بودن . || سهل انگاری : نامه ٔ بزرگان بی مهر از ضعیفی رای و سست عزمی بوده . (نوروز...
عزمی زاده . [ ع َ دَ ] (اِخ ) مصطفی بن محمد، مشهور به عزمی زاده (977-1040 هَ .ق .). از فقهای حنفی است و بترتیب قضای دمشق و مصر و بروسه و ادرن...
دائره ٔ عظمی . [ ءِ رَ / رِ ی ِ ع ُ ما ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به دایره ٔ عظیمه شود.
زایده ٔ عظمی . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الزائدة العظمی استخوان ران جانور وحشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.