اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مفوض

نویسه گردانی: MFWḌ
مفوض . [ م ُ ف َوْ وَ ] (اِخ ) (الَ ...) الی اﷲ جعفربن المعتمد علی اﷲ (متوفی 280 هَ . ق .). المعتمد به سال 261 هَ . ق . وی را به ولایت عهدی خود برگزید، اما به سال 279 هَ . ق . پسر را از این مقام خلع کرد و برادرزاده ٔ خود ابوالعباس بن موفق ، ملقب به المتعضدباﷲ را به این سمت منصوب کرد. و رجوع به الکامل ابن الاثیر چ بیروت ج 7 ص 277، 444، 452 و 464 و حبیب السیر ج 2 ص 282 و مجمل التواریخ و القصص ص 365 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مفوض . [ م ُ ف َوْ وَ ] (ع ص ) کار به کسی واگذاشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). سپرده شده . بازگذاشته شده . تفویض شده . (از ناظم الاطباء). واگذاشته ...
مفوض .[ م ُ ف َوْ وِ ] (ع ص ) کار به کسی واگذارنده . (غیاث )(آنندراج ). || آنکه کار خویش به خدا بازگذارد. آنکه امر خود به خدای تفویض کند :...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.