اجازه ویرایش برای همه اعضا

سامان

نویسه گردانی: SAMAN
در معنی شکل و قرار و ماهیت و اساس بوده و برابر با نتیجه ی کار نیز آمده است ، مانند: بگشتند گرد دژ اندر بسی ندانست سامان جنگش کسی ( فردوسی)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سامان . (اِ) پهلوی سامان ۞ ، ارمنی سَهْمَن ۞ از شکل قدیمی پهلوی ساهمان ۞ ؟ اشتقاق آن از ریشه ٔ سانسکریت سد ۞ (بمعنی اعتناکردن ، نزول ...
سامان . (اِخ ) نام شخصی است که آل سامان که پادشاهان سامانیه اند به او منسوب اند. (برهان ) (رشیدی ). نام جد اعلی آل سامان که شهریاری داشته...
سامان . (اِخ ) دیهی بزرگ است در حوالی خرقانین ۞ . هوایش بسردی مایل است و آبش هم از آن کوه و با آب مزدقان پیوسته بساوه رود. حاصلش غل...
سامان . (اِخ ) نام قصبه ای است به هرات . (دمشقی ). قریه ای است بنواحی سمرقند. (معجم البلدان ). رجوع به احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص ...
سامان . (اِخ ) قریه ای از توابع بلخ . (معجم البلدان ) (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 314).
سامان . (اِخ ) محله ای است به اصفهان از آن محله است احمدبن علی صحاف . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و در تقسیمات جغرافیایی امروز جزو چه...
سامان . (اِخ ) دهی است از دهستان هلیلان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و 13 هزارگزی شاه بداغ . هوای آن م...
سامان . (اِخ ) قصبه ای است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد. واقع در 12 هزارگزی شمال شهرکرد متصل به راه فرعی نجف آباد به شهرکرد. هوا...
سامان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشیت بخش شهداد شهرستان کرمان واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری شهداد سر راه مالرو کشیت به شهداد دارای ...
سامان . (اِخ ) ابن عبدالملک سامانی . محدث است . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.