اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیار

نویسه گردانی: SYAR
سیار. [ س َی ْ یا ] (ع ص ) رونده . (از آنندراج ). کسی که سیر میکند و آنکه بسیار میگردد و آنکه برای تماشا و تفرج سیر میکند. (ناظم الاطباء). سیاح . (زمخشری ). کثیرالسیر. (اقرب الموارد) :
ستاره گفت منم پیک عزت از دراو
از آن به مشرق و مغرب همیشه سیارم .

خاقانی .


همچو پرگاری از دو رنگی حال
یک قدم ثابت و دگر سیار.

خاقانی .


عارفان صائب ز سعد و نحس انجم فارغند
صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده اند.

صائب .


|| کوکبی که بر گرد آفتاب و یا کوکب دیگر میگردد. ضد ثابت . (ناظم الاطباء) :
از تیغ به بالا بکند موی بدو نیم
وز چرخ به نیزه بکند کوکب سیار.

منوچهری .


عزیز آن کس باشد که کردگار جهان
کند عزیزش بی سیر کوکب سیار.

ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 279).


به مجلس اندر رویش بلند خورشید است
به معرکه اندر تیرش ستاره سیار است .

مسعودسعد.


روی دیوان ترک روی نهی
شب تاری چو کوکب سیار.

مسعودسعد.


کواکب را ز ثابت تا به سیار
دقایق با درج پیموده مقدار.

نظامی .


|| جماعت مسافر. || کاروان . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیار. (اِ) کشکینه بود. (اوبهی ) (ناظم الاطباء). کشکینه و آن نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند. (برهان ). نانی که از جو و باقلا و...
سیار. [ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابن دینار یا ابن وردان . رجوع به ابوالحکم عنبری شود.
ابن سیار. [ اِ ن ُ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابوماهر موسی بن یوسف بن سیار. طبیب ایرانی در عصر آل بویه . علی بن مجوسی شاگرد او بوده و خود او در طب تا...
خفته سیار. [ خ ُ ت َ / ت ِ س َی ْ یا ] (ص مرکب ) آنکه بر اثر نوعی بیماری در خواب راه می رود. خفته رو. (یادداشت بخط مؤلف ).
هبیر سیار. [ هََ رِ س َی ْ یا ] (اِخ ) ریگستانی است به نجد. (معجم البلدان ). ریگزاری است نزدیک زرود در راه مکه و در آن جنگی است مر عرب را...
فیروزجاه سیار. [ هَِ س َی ْ یا ] (اِخ ) نام مراتع ییلاقی است که طایفه ٔ فیروزجاهی در آن ییلاق و قشلاق میکنند. و هر خانواده در کنار یکی از چ...
ابراهیم بن سیار. [اِ م ِ ن ِ س َی ْ یا ] (اِخ ) النظّام البصری ، مکنی به ابواسحاق . پیشوای فرقه ٔ نظامیه ٔ معتزله ، از قدمای علماء بصره و یکی ...
اصحاب ابراهیم بن سیار. [ اَ ب ِ اِ م ِ ن ِ س َی ْ یا ] (اِخ ) نظامیه . پیروان ابراهیم بن سیار نظام بودند که افکار فلسفی را با سخنان معتزله در...
ثیار. (ع اِ) ج ِ ثور. گاوان .
صیار. (ع اِ) آواز چنگ که سازی است . || نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). || رمه ٔ گاو. (اقرب الموارد). رمه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.