اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شت

نویسه گردانی: ŠT
شت . [ ش َت ت ] (ع اِمص ) پراکندگی و از آن است : الحمد ﷲ الذی جمعنا من شت ؛ سپاس خدای را که ما را گرد آورد از پراکندگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شت . [ ش َ ] (اِ) مخفف شتل است و آن زری باشد که در آخر قمار به حاضران دهند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف شتل است که در قمارخانه م...
شت . [ ش َ ] (اِ) در تداول عوام ، قوام آمده ٔ قند و شکر و مانند آن . شاید مأخوذ از شهد باشد. (یادداشت مؤلف ).
شت . [ ش َ ] (اِ) کلمه ٔ تعظیم است و آن را تیمسار نیز گویند و هر دو به معنی حضرت است که در عربی معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). لفظی اس...
شت . [ ش َت ت ] (ع ص ) پراکنده . و یقال : امر شت ؛ ای متفرق . ج ، أشتات ، شتوت . (از منتهی الارب ). ج ، شتات ، شتیت . (اقرب الموارد). || (مص )...
شط. [ ش َطط ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از اقرب الموارد). || دشواری کردن بر کسی ...
شط. [ ش َطط ] (ع اِ) کرانه ٔ رود و جوی .ج ، شُطوط و شُطآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنار رود و دریا. (از اقرب الموارد). یک کناره...
شط. [ ش َطط / ش َ ](ع اِ) در فارسی بیشتر به تخفیف «ط» به کار رود. رودخانه و جوی بزرگ . (از یادداشت مؤلف ). رود بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث ...
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) گاه مطلق گویند و مراد شطالعرب است و آن از تلاقی رود فرات و دجله پیدا گردد. (یادداشت مؤلف ) : چو هاروت و ماروت لب خشک ...
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) موضعی است به بصره . (آنندراج ) (از معجم البلدان ). موضعی است به بصره مضاف بسوی عثمان بن ابی العاص صحابی . (منتهی الار...
شط. [ ش َطط ] (اِخ ) دهی است به یمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.