گفتگو درباره واژه هریر نشانه های اختصاری هریر. [ هََ ] (ع مص ، اِ) زنوییدن سگ و زونویه . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن سگ . (یادداشت به خط مؤلف ). بانگ سگ از سرما کمتر از نباح . و یوم هریر روزی است که در آن میان بکربن وائل و تمیم جنگ شد و حارث بن بیبة، سید تمیم کشته شد. || مکروه و ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). دشخوار داشتن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های قبلی واژه های بعدی هریس هریس هریس هریس هریزة هریریة هریرة هریر هریر هریر هریر هریر هریدان هریجان هریت هریان هریان هریاع هریار هریاتوته هری آب واژه های همانند 10 مورد، زمان جستجو: 0.11 ثانیه واژهمعنی هریر هریر. [ هََ ] (ص ) به معنی کننده است که فاعل کردن باشد. (برهان ). مصحف یا مجعول است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هریر هریر. [ هََ ] (اِخ ) (لیلة الَ ...) رجوع به لیلةالهریر شود. هریر هریر. [ هَُ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) جنگی که میان بکر و بنی تمیم واقع شد و در آن حارث بن بیبةالمجاشعی کشته شد. (از مجمع الامثال میدانی ). رج... هریر هریر. [ هََ ] (اِخ ) بقول ابن الندیم یکی از بلغای عشره ٔ ناس است . (یادداشت به خط مؤلف ). حریر حریر. [ ح َ ] (ع اِ) ابریشم . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ). مستخرج از قز پس از تنقیه ٔ آن و خروج کرم و آنچه از قز گ... حریر حریر. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرند به قصرشیرین . دامنه و سردسیر است و 28 تن سکنه ٔ مسلمان دارد. زبانشان کردی و فارسی ا... حریر حریر. [ ح َ] (اِخ ) نام اسپ میمون بن موسی مری . (تاج العروس ). حریر حریر. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) یکی از علمای موسیقی ، استاد اسحاق بن ابراهیم موصلی . حریر حریر. [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی سیاه ، ظاهراً در دیار عوف بن عبدبن ابی بکر. پوستین بکن حریر بپوش پوستین بکن حریر بپوش . [ ب ِ ک َ ح َب ِ ] (اِ مرکب ) نام مرغی که پیش از دیگر مرغان در نزدیکی نوروز خواندن آغازد و خواندنی طویل دارد و آن ر... نظرهای کاربران پست الکترونیک نمایش داده شود. تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000 نظر خود را وارد کنید ارسال