اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هدان

نویسه گردانی: HDʼN
هدان . [ هَِ ] (ع ص ) گول گران سنگ . ج ، هُدن . (منتهی الارب ). الاحمق الجافی الوخم الثقیل فی الحرب . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
هدان . [ هَِ دْ دا ] (اِخ ) موضعی است به حمی ضریه . (معجم البلدان ).
حدان . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ابن شمس بن عمروبن غنم . از طائفه ٔ أزدشنوءة، از بنی قحطان . جدی است جاهلی . ضبیرةبن شیبان از فرزندان او است . (معج...
حدان . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ذوحدان نام موضعی است . (معجم البلدان ).
حدان . [ ح ُدْ دا ] (اِخ ) یکی از محال بصرة قدیم است که بنام بنوحدان ، فرزندان حدان بن شمس ازدی معروف شده است . (معجم البلدان ). قلقشندی ...
حدآن . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حداءة. (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.