اجازه ویرایش برای همه اعضا

آداب

نویسه گردانی: ʼADʼB
مجموعه ای از نمودهای بیرونی و قوانین رسمی برخاسته از فرهنگ در میان هر گروه یا جامعه در موضوعات گوناگون که از دید بیش تر مردم یک جامعه رعایت آنها هنجار و زیرپا گذاشتن آنها ناهنجاری به شمار می رود. همتای پارسی این واژه ی عربی است: آیاوا ãyâvâ (اوستایی: ایی آوا ïãvâ) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
آداب . (ع اِ) ج ِ اَدَب . رسوم : نصر احمد سامانی ... سخت نیکو برآمد و بر همه ٔ آداب ملوک سوار شد. (تاریخ بیهقی ). گفت [ دزدی ] میخواهم ... آد...
خوش آداب . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) رسم و آداب دان . مؤدب . خوش رفتار. (یادداشت مؤلف ).
آداب البحث . [ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) صناعت نظری که آدمی را بکیفیت مناظره و شرائط آن آشنا سازد تا در بحث و الزام و غلبه ٔ بر خصم خطا نکند...
این دو واژه عربی و هر دو به یک معنی است و آریایی جایگزین، این است: ویمهان vimehân (مانوی) **** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و آریایی جایگزین، اینهاست: ایاوا جاناسان ïâvâ-jânâsân (ایاوا از اوستایی: ایی آوا (آداب) + جاناسان از سنسکریت: janasanga معاشر...
آداب اللسان . [ بُل ْ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) علوم ادبیه .
این دو واژه عربی است و آریایی جایگزین، اینهاست: ایاوا لکاسی ïâvâ-lokâsi (ایاوا از اوستایی ایی آوا: آداب + لکاس سنسکریت: اجتماع، جامعه) **** فانکو ...
عداب . [ ع َ ] (ع اِ) ریگ تنگ گسترده برابر یا طرف تنک از ریگ که بزمین درشت و هموار رسیده باشد. واحد و جمعدر وی یکسان است . (منتهی الارب ...
اداب . [ اُ ] (ع اِ) ذکر. (مهذب الاسماء).
اداب . [ اُدْ دا ] (ع اِ) سوسن . (مهذب الاسماء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.