مغلوبه . ۞ [ م َ ب َ ] (ع ص ) کنایه از جنگ درهم آمیخته . و جنگ مغلوبه مشهور است . (آنندراج )
: ز مغلوبه گردد یکی روی و پشت
دل و گرده کوشنده در چنگ و مشت .
ظهوری (از آنندراج ).
-
جنگ مغلوبه ؛ جنگ به انبوه . جنگی که طرفین متخاصم همه در هم آویزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مغلوبه گشتن جنگ ؛ شدت یافتن جنگ . درهم آویختن طرفین متخاصم
: مژگان او دو صف شد و مغلوبه گشت جنگ
آنگاه آمدند به هم آشنا برون .
مسیح کاشی (از آنندراج ).