اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لذیذ

نویسه گردانی: LḎYḎ
لذیذ. [ ل َ ] (ع ص ) بامزه . (منتهی الارب ). خوش خوار. خوش خواره . خوشمزه . مزه ناک . (دهار). مزه دار. خوش خوراک . خوش . خوش طعم ۞ :
آن خوشه بین فتاده بر او برگهای سبز
هم دیدنش خجسته و هم خوردنش لذیذ.

بشار مرغزی .


لذت علمی چو از دانا به جان تو رسد
زان سپس ناید بچشمت لذت جسمی لذیذ.

ناصرخسرو.


هرچه زان تلختر اندر حق من خواهد گفت
گو بگو زان لب شیرین که لطیف است و لذیذ.

سعدی .


خوان بزرگان اگر چه لذیذ است خورده ٔ انبان خود بالذت تر. (گلستان ). || (اِ) می . ج ، لذّة و لذاذ. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: خوشمزه، نوشین (دری) ویشتیر viŝtir (پهلوی) راماد (اوستایی: rāmādā) رپنت rapant (اوستایی) ویسترگ vistarag (پارتی)**...
لزیز. [ ل َ ] (ع اِ) استخوان سینه که فراهم آمدن جای گوشت است . ج ، لزائز. (منتهی الارب ). مجتمع اللحم فوق الزَور. (اقرب الموارد). || (ص ) ...
لظیظ. [ ل َ ] (ع مص ) ستیهیدن . لظّ. (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.