اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دامی

نویسه گردانی: DʼMY
دامی . (ع ص ) نعت فاعلی ازدمی . که خون از وی چکد یا تراود یا پالاید. || هو دامی الشفة؛ او فقیرست . (منتهی الارب ). و فی الاساس دامی الشفة؛ حریص علی الطلب . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دامی . (اِخ ) ۞ (مولانا...)استرآبادی است و قصیده ٔ او نیکوست و بسی خوش طبع و خوش خلق است و خیالات غریبه دارد و این مطلع از اوست :آن پری ر...
دامی . (اِخ ) ملاعبدالواسع خلف ملا کلبعلی همدانی . اما خود در اصفهان متولد شده باعتدال آب و هوای آن دیار خلدآثار نهال قامتش تربیت یافته خو...
دامی . (اِخ ) اسمش قلی است در آن بلده [ یزد ] بسرتراشی میگذرانیده . این قطعه از اوست :شنیدم که دوشینه در بزم غیرمی ناب از جام زر خورده ...
دامی . (ص نسبی ) صیاد راگویند. (برهان ). دامیار. شکارچی . شکارگر. || منسوب به دام . متعلق به دام . (شعوری ج 1 ص 432).
کهن دامی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص مرکب ) کامل بودن در مکر و فریب . (آنندراج ). سابقه ٔ ممتد در فریفتن کسان داشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : بی خب...
دامی همدانی . [ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) از فضلا و مدرسین عهد خودبوده و در 1173 هَ . ق . رحلت نموده است . از اوست :دگرانت نگرانند و من دل نگران نت...
دعمی . [ دُ می ی ] (ع ص ، اِ) درودگر. (منتهی الارب ). نجار. (اقرب الموارد). || راه فراخ یا میانه . (منتهی الارب ). معظم و بیشتر راه . (از اق...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.