اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قان

نویسه گردانی: QAN
قان . (اِخ ) از شهرهای یمن و در دیار نهدبن زیدبن سودبن اسلم بن حاف بن قضاعة و حارث بن کعب است ، و گفته اند قوان . (معجم البلدان ج 7 ص 19) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قان . (ترکی ، اِ) گفته اند دم است . (فهرست مخزن الادویه ). خون .
قان . [ نِن ْ ] (ع ص ) قانی . رجوع به قانی شود.
قان قان . (مغولی ، اِ) ریشه ٔ کلمه ٔ خاقان است و آن مخفف قان قانات است و لقبی است مخصوص شاهان و بزرگان مغول . (النقود العربیه ص 134).
قان قانلو. (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین . در 59هزارگزی شمال باختر آوج و 51هزارگزی راه عمومی ، در دامنه واقع و ه...
قان قانلو. (اِخ ) دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . و در 9000گزی شمال باختری قصبه ٔ رزن و کنار راه اتومبیل رو رزن به دمق واقع ...
رزم قان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن و انواع میوه است ....
بستن قان . [ ] (اِخ ) نام قریه ای مجاور نیشابور. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قان یوخماز. (اِخ ) طایفه ای از طوایف ترکمن ایران . این طائفه مرکب از 700 خانوار است که در گنبدقابوس سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص...
کوچک قان یخمز. [ چ َ / چ ِ ی ُ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.