افریقیه . [ اِ ی َ ] (اِخ ) همان افریقیه بتشدید یاء است که در فارسی بتخفیف آن خوانده شده است . رجوع به افریقیّه و افریقا شود
: چون بلشکرگه او آینه بر پیل زنند
شاه افریقیه را جام فر و نیل زنند.
منوچهری .
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریه گزیرگه بازبایار
۞ .
منوچهری .
روزی بود کاین پادشاه بخشد ولایت مر ترا
از حد خط استوا تا غایت افریقیه .
منوچهری .
بر مرز افریقیه با سپاه
چو آمد شد این آگهی نزد شاه .
(گرشاسب نامه ).
از در افریقیه تا حدّ چین
نام او فاروق دین افزای باد.
خاقانی .