اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حروفیان

نویسه گردانی: ḤRWFYAN
حروفیان . [ ح ُ ] (اِخ ) حروفیه . دارندگان مذهبی که پایه ٔ آن برافکار خرافی علم الحروف نهاده شده است . تاریخ اعتقادبه خاصیت داشتن حروف در اسلام بسیار کهن است . ابن ندیم در الفهرست (ص 429) معزمین یعنی دعانویسان را دو گروه دانسته ، یکی را صاحب طریقه ٔ محموده و روش پسندیده نام نهاده ، دوم را مذموم و ناپسندیده ، گوید: نخستین کسی که در اسلام به این علم پرداخت ابونصر احمدبن هلال بکیل است ، و بعد از وی هلال بن وصیف ، صاحب «الروح المتلاشیة» و «المفاخر فی الاعمال » و «تفسیر ما قاله الشیاطین لسلیمان » و بعد از وی ابن الامام است که همزمان المعتز خلیفه ٔ عباسی (251-255 هَ . ق .) بود. ابن خلدون (732-806 هَ . ق .) در بند 22 از فصل ششم از کتاب اول مقدمه ای که بر تاریخ نگاشته ، زیر عنوان «علم السحر و الطلسمات » مطالبی آورده که برای شناسائی مذهب حروفیه نیز مفید است ، و سپس در بند 23 همان فصل زیر عنوان «علم اسرارالحروف » بتفصیل این مذهب باستانی را معرفی کرده است . وی میگوید: این علم سیمیا نام دارد،و از وقتی که غُلاة متصوفه در اسلام یافت شدند، و به خیال راه یافتن به ماورای حواس افتادند، و قائل به درجات نزولی و صعودی وجود شدند، و ارواح افلاک را مظاهر آسمانی خدا دانستند، این علم یافت شد، زیرا که اسماء خدا که بوجودآورندگان جهانند مرکب از حروف هستند،پس حروف در حقیقت تشکیل دهنده ٔ همه ٔ عوالم ، و روح عالم هستند و بنابراین میتوان بوسیله ٔ آن حروف و اسماءحسنی در عالم طبیعت تأثیر نمود. سپس درباره ٔ چگونگی تأثیر حروف و سبب آن اختلاف کرده ، دسته ای گویند علت این تأثیر همان مزاج حروف است . اینان برای حروف مانند عناصر اربعه ، چهار قسم مزاج قائلند، هفت حرف آتشین مزاج که عبارت است از: «ا، ه ، ط، م ، ف ، س ، ذ» و هفت حرف هوائی «ب ، و، ی ، ن ، ض ، ت ، ظ» و هفت حرف خاکی «د، ح ، ل ، ع ، خ ، ش » و هفت حرف آبی مزاج «ج ، ث ، ز، ص ، ع ، ق ، ک ». بوسیله ٔ حروف آتشین بیماریهای سرد دفع و حرارت را تقویت کنند مانند تأثیرات مریخ . و بوسیله ٔ حرفهای آبی اعمال ضد آن انجام دهند. و دسته ٔ دیگر علت تأثیر حروف را در عددی که در آن حرف پنهان است میدانند. اینان گویند هر حرفی نماینده ٔ عددی است (ا، ب ، ج ، د = 1، 2، 3، 4). موضوع علم کیمیا نزد ایشان تأثیر جسم در جسم است ، و موضوع علم سیمیا تأثیر روح در جسم میباشد. و تناسب میان حرف و عدد در نزد اینها، و تناسب میان حرفها و مزاجهای چهارگانه ، نزد دسته ٔاول ، امری علمی و منطقی نیست ، بلکه یک مسئله ٔ کشفی و ذوقی میباشد. و نیز ابن خلدون گوید: فرق اهل طلسم و اهل اسماء، آن است که اهل طلسم و سحر به برخی ریاضت های جسمانی احتیاج دارند اما اهل اسماء ریاضتشان ریاضت اکبر است و تصرفات ایشان کرامت خدائی میباشد، و تحت قانون درنیاید، لیکن گاهی اینان نیز قانونهائی برای ارتباط میان کلمات و ستارگان وضع کرده ، همان تقسیمات کاهنان و نجومیان را در حروف و کلمات آرند و برخی به این نیز اکتفا نکرده مانند مسلحه ٔ مجریطی ، و احمد بونی ، آیات قرآن را نیز دسته بندی کرده و هر دسته ای را با یکی از ستارگان ، و هر ستاره را با قطعه ای از عالم طبیعت مربوط دانند. و نیز در اینجا ابن خلدون استخراج جواب از حروف سؤال را یکی از انواع علم سیمیا (علم الحروف ) شمرده و به ذکر مباحث این علوم پرداخته است . باید اضافه کرد که گفتار ابن خلدون راجع به حروفیان قرن هفتم و هشتم میباشد، و پس از وی تا قرن نهم که مذهب موضوع بحث ما در آن تأسیس شده است ، اندکی تغییر رخ داده یعنی از جنبه ٔ علمی بقول ابن خلدون «طلسمی و سحری » این افکار کاسته شده است . (فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 1 صص 80-82). در پایان سده ٔ هشتم وروزگار تیمور مردی بنام شیخ رجب برسی ۞ و دیگری بنام محمود مطرود پسیخانی می بینیم که خود و شاگردان ایشان افکار صوفیانه و فلسفه ٔ اشراق سهروردی را با پندارهائی درباره ٔ سحر و طلسم درآمیخته برای دعا و ذکر و بر زبان راندن واژه ها و حروف و شماره ها نیروئی می پنداشته اند. فضل اﷲ به حروفی شهرت یافت و پیروانش حروفیان و حروفیه خوانده شدند.
فضل اﷲ استرابادی ۞ با بیان معنی های شگفت انگیز برای آیه های قرآن و سخنان پیغمبر اسلام دین نوی پدید آورد. و بنیاد تفسیرهای خود را بر اصالت حروف نهاد ۞ . وی میگفت هرکه میخواهد راه به معنی درست کتابهای آسمانی و سخنان پیغمبران پیشین ببرد، باید با معنی و خواص و راز حروف آشنا شود. و او خود نیز معنی های شگفتی که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام بیان میکرد از همین راه بدست آورده بود ۞ .
دکتر کیا گوید: فضل در جاودان نامه ۞ که بزرگترین کتاب اوست به تفسیر قرآن باآوردن سخنانی از پیغمبر اسلام و گاهی از انجیل پرداخته ۞ و بیشتر خود را «و من عنده علم الکتاب » خوانده ، ولی در همین کتاب و کتابهای دیگر وی و در نوشته های پیروانش این نام ها و لقب ها وصفت ها نیز برای او دیده میشود: «مسیح » ۞ و «مهدی » و «قائم آل محمد (ص )» و «خاتم اولیا» یا «ختم اولیا» و «خاتم ثانی » یا «ختم ثانی »و «مظهر الوهیت » و «صاحب ولایت » ۞ و «شهید» یا «شهید محمد» ۞ و «صاحب بیان » و «صاحب تأویل » یا «صاحب علم تأویل » (تأویل قرآن و حدیث ) و «مظهر کلام قدیم » و کسی که راه به سرایر کتاب آسمانی یافته و به سرّ «اوحی الی عبده ما اوحی » (قرآن 10/53) رسیده ، و روح او بر ملأ اعلی و آسمانها گذر کرده ، و از پیش خدا و بهشت آمده ، و به مقامی رسیده که شیطان را در آن راه نیست ، و کسی که به عالم ارواح و ذات و صفات ملکوت رسیده و مشاهده ٔ ماکان و مایکون کرده و راه به علم خدائی برده و علم خدائی نزد اوست ، و کسی که گروه ناجی را ازمیان مسلمانان میشناسد ۞ و«حضرت رسالت » ۞ و «صورت اصل خدائی » و «ذبح عظیم » و «شهید اعلا» ۞ و پیروانش بیشتر او را خدا و حق (یا بنامهای دیگر خدا یا صفت های خدائی ) میخوانند. و در نثر بیشتر از او بنام «صایل » یا «حضرت صایل » ۞ و «حضرت بزرگواری » یاد میکنند. و صفت او در نوشته های ایشان «عز فضله » یا «جل عزه » یا «جل عزه و عز فضله » ۞ است . فضل گواه حقانیت دعویهای خود را بیان معنی های تازه ای میداند که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام و گاهی انجیل آورده که بنظر او معنی راستین آنهاست و کسی جز وی بدان راه نیافته است و از همین رو خود را «و من عنده علم الکتاب » میخواند. فضل کتاب آسمانی که وحی باشد و جبرئیل یا فرشته ٔ دیگری از آسمان آورده باشد ندارد، زیرا او میپذیرد و میگوید که نبوت به پیغمبر اسلام پایان یافته و پس از وی باب وحی مسدود است ، و آخرین کتاب آسمانی قرآن است ، ولی از این سخنان فضل نباید گمان کرد که پیروان او گروهی از مسلمانانند، زیرا اندیشه ها و سخنان و تفسیرهای او با مسلمانی و آنچه مسلمانان از قرآن و سخنان پیغمبر خود فهمیده اند فرق دارد، ودعویهای او چنانکه گذشت به اندازه ای بزرگ است که پیش پیروان خود و بگفته ٔ خود برتر از هر پیغمبری است وآنچه برای هیچ پیغمبری به وحی و الهام روشن نشده برای او آشکار است و آنچه هیچ پیغمبری نگفته او میگوید. از این رو با آنکه بنیاد را بر مسلمانی نهاده بایداو را پدیدآورنده ٔ دین نوی دانست و خود او این معنی را در نامه ای که از شروان در پایان زندگانی به یکی از یاران خویش نوشته و در ذیل آورده خواهد شد آشکاراکرده است . (واژه نامه ٔ گرگانی صص 9-11).
اهمیت مذهب حروفی : نوشته های فضل و پیروانش نشان میدهد که وی با اندیشه های صوفیان و اسماعیلیان و زبانهای عربی و ترکی آشنائی داشته و برخی از نوشته های عیسوی و شاید تورات را دیده است . وی مخالفین خود را قشری و خود را واقعبین و طرفداران خویش را آزادگان شمرده است . براون گوید: این مذهب از آن جهت قابل توجه و شایسته ٔ مطالعه است که نه تنها مبادی و تعالیم عجیبه و ادبیاتی وسیع ایجاد کرد و مخصوصاً اشعار بسیار به فارسی و ترکی بجای گذاشت ، بلکه از لحاظ حوادثی عظیم که به وجود آورد دارای اهمیت تاریخی میباشد. عقوبت ها و شدائد بسیار از یک طرف ، و قتل و کشتارهای زیاد از طرف دیگر، همه بواسطه ٔ بروز این عقیده واقع شد. گرچه پیروان آن ظاهراً در ایران دوامی نیاوردند، لکن از خاک ایران تجاوز کرده در کشور ترکیه محیط مساعدی برای ترقی و تکامل خود پیدا کردند، و در لباس طائفه ٔ دراویش بکتاشی نشو و نما یافتند. و این سلسله مهمترین نماینده ٔ آن عقاید میباشد. مورخین ایرانی ،راجع به این جماعت و مؤسس آن بکلی خاموش مانده اند.تنها اشاره ای که در این باب در تواریخ فارسی ملاحظه میشود در مجمل فصیحی خوافی در ذیل حوادث سال 829 هَ . ق ./ 1426 م . است ، و مفصل تر از آن در حبیب السیر آمده است ۞ که در ذیل وقایع سال بعد در روز 23 رجب 829 هَ . ق ./ 4 مارس 1426 م . داستان سؤقصد احمد لر حروفی را به شاهرخ ذکر کرده است . تا آنجا که بایسنقر جمعی را دستگیر کرده بکشت و اجساد آنها را بسوزانید و از آنجمله یکی خواجه عضدالدین نوه ٔ فضل اﷲ استرآبادی حروفی بوده است . و نیز سید قاسم الانوار شاعر صوفی معروف نیز مورد سؤظن واقع شده و بحکم بایسنقر از هرات تبعید گردید. دیگر از موارد معدودی که در این باب مطلبی دارد کتاب انباء ابن حجراست که بعداً یاد خواهد شد. تعالیم فضل اﷲ ابتدا در کتابی بسیار عجیب که قسمتی به عربی و قسمتی به فارسی و بعضی دیگر به یکی از لهجه های محلی ایران است نوشته شده ، و آن موسوم است به «جاویدان کبیر» که نسخ متعدد خطی آن در کتابخانه های ایاصوفیه ، اسلامبول و موزه ٔبریطانیا شماره ٔ 5957 .Or و لیدن و کمبریج و نزد من [ براون ] موجود است . اولین شرح و بیان راجع به آن کتاب بزبانهای اروپائی یادداشتهای مختصری است راجع به نسخه ٔ موجود در لیدن (فهرست کتابخانه ٔ لیدن ج 4 ص 298)، و سپس شرح مفصلتری از آن کتاب را کلمان هوارت ۞ نوشته که بر اساس نسخه ٔ موجود در اسلامبول میباشد و ظاهراً اسم حقیقی آنرا ننگاشته و آنرا «مسائلی درباره ٔ قرآن » نامیده است . مسیو هوارت بیشتر توجه به زبان و لغت آن کتاب خطی داشته و از معانی و مطالب آن بحثی ننموده است ، زیرا در آن تاریخ هنوز معلوم نبود که «جاویدان کبیر» کتاب بزرگ طایفه ٔ حروفیه تألیف فضل اﷲ استرابادی میباشد. من خود نیز یادداشت مفصلی در باب نسخه ٔ موجود در کمبریج که قبلاً در اسلامبول خریداری شده بود، در فهرست نسخ فارسی دانشگاه کمبریج در 1896 م . نوشته ام . یکی از خصائص جالب توجه این نسخه آن است که محتوی بر ضمیمه ای میباشد که در آن حوادثی را به یکی از لهجه های فارسی نگاشته و آن را تا حدی با مرکب سرخ ترجمه کرده اند، و شامل یک سلسله از خوابها و رؤیاهائی میباشد که فضل اﷲ دیده است . بسیاری از این خوابها را با تاریخ ذکر کرده که قدیم ترین آن به سال 765 هَ . ق ./ 1363 م . واقع شده ، زمانی که تعبیر رؤیا و شرح مکاشفات ، محل اعتقاد بوده است ، و آخرین آن به سال 796 هَ . ق ./ 1393 م . است ، از این روی شامل یک دوره ٔ سی ساله میباشد و در ضمن آن به بسیاری از اماکن و اشخاص اشاره کرده است که بعداً یاد خواهد شد. فهم این رؤیاها با وجود کمک فرهنگ و لغتنامه که بسیاری از کلمات وارد در لهجه ٔ متن کتاب را شرح میدهد باز متعسر و مشکل است و ظاهراً بیشتر آنها صورت یادداشت دارد، و برای آن است که آن خواب را به خاطر نویسنده بیاورد، و گویا آن ها جزو کتاب جاویدان کبیر نمیباشد و شاید در غالب نسخ آن کتاب نیز وجود نداشته باشند. (از سعدی تا جامی صص 393-398).
فضل اﷲ کیست ؟
1- ابن حجر عسقلانی متوفی به سال 852 هَ . ق . / 1428 م . در «الانباء» مینویسد: «فضل اﷲ پسر ابومحمد تبریزی یکی از مبتدعین است که طریقه ٔ ریاضت نفسانی پیش گرفت ، و در اثر تعالیم ضلال وی فرقه ای ایجاد شد که به حروفیه مشهور است . او معتقد است که حروف الفبا ممسوخات انسانی میباشد، و از اینگونه خرافات و اوهام بسیار بهم بافته است . وی امیر تیمور لنگ را دعوت به دین و عقیدت خود نمود لیکن امیر نپذیرفته امر به قتل او داد، پسرش میرانشاه که فضل اﷲ به نزد وی پناه برده بود از این امر آگاه شد و بدست خود سر او را قطع کرد. چون تیمور از این خبر آگاه شد سر و جسد او را طلب کرد و امر فرمود بسوزانند. این واقعه در سال 804 هَ . ق . اتفاق افتاد» ۞ .
2- شمس الدین محمدبن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902 هَ . ق .) در کتاب الضوء اللامع لاهل القرن التاسع ۞ دو مرتبه او را یاد کرده ، اول بشماره ٔ 583 که در آنجا او را تبریزی خوانده ، دوم بشماره ٔ 586 که در آن او را استرآبادی شمرده است ، و در هریک از آن دو جا اتحاد او را با دیگری احتمال داده است . وی مینویسد: «فضل اﷲ ابوالفضل استرابادی عجمی و نام او عبدالرحمان است ولی به سید فضل اﷲ حلال خور شهرت داشت ، به این معنی که حلال میخورد. او به اندازه ای پارسا و پرهیزگار بود که درباره ٔ وی آورده اند که در همه ٔ زندگانی خویش از خوراک کسی نچشید و از کسی چیزی نپذیرفت و طاقیه های عجمی میدوخت و از بهای آن روزی میخورد و با این وصف از دانش ها و قدرت بر نظم و نثر بخوبی برخوردار بود و از وی سخنانی نقل شد، و بسبب آن مجلسها در گیلان و جز آن در پیشگاه علما و فقها برای وی برپا شد، تا آنکه در مجلسی در سمرقند فرمان به ریختن خون او داده شد، پس ویرا در النجاء (ظ: النجق ) از توابع تبریز در سال 804 هَ . ق . کشتند و او پیروان فراوان در نقاط جهان داشت که از بسیاری بشمار نمی آیند، و به داشتن «نمد سپید» برسر و در تن خویش مشخص اند، و تعطیل و مباح بودن محرمات و ترک واجبات را آشکار میدارند و بدان عقاید گروهی از جغتای و عجمیان دیگر را فاسد کردند و چون فساد ایشان در هرات و جز آن فزونی گرفت ، خاقان معین الدین شاهرخ پسر تیمور لنگ فرمان داد که ایشان را از شهرهای وی بیرون کنند و مردم را بدان برانگیخت ، پس دو مرداز ایشان هنگام نماز آدینه که او در مسجد جامع بود به وی حمله کردند و او را زدند و بسختی زخمی نمودند که ناچار دیرزمانی بستری شد، و هم در پی آن مرد. و آن دو مرد در همان زمان به سخت ترین شکلی کشته شدند و این در عقود ۞ مقریزی آمده است ».
3- تقی الدین اوحدی در اوایل سده ٔ یازدهم در عرقات العاشقین ۞ مینویسد: سید فضل نعیمی نعیم جنت جاودانی و نفحه ٔ فردوس زندگانی ، صاحب کمالات ظاهری و باطنی حقیقی و مجازی بوده ، در جمیع علوم و رسوم سیَّما علوم غریبه و تصوف و حکمت مرتبه ای عالی دارد. تصانیف مشکله ٔ کامله ٔ شامله از او در میان است ، همه مرموز، چون جاودان کبیر و صغیر و ساقی نامه و غیره و بسیاری از مقبول و مردود در حلقه ٔ ارادت اودرآمده غاشیه ٔ متابعت او بر دوش هوش کشیده اند، بغایت صاحب ترک و تجرید و تفرید و توحید است ، صاحب سلسله ٔ حرف و غرقه ٔ محیطی بس شگرف آمده ، سید نسیمی و محمود مطرود پسیخانی از جمله ٔ مریدان او بوده اند. گویند محمود را بسبب انانیت از در خود رانده مردود [ نمود ] و از نظر انداخت . و او در برابر حرف وی ، از نقطه کارخانه پرداخت ، و خود را مطرود و ملعون ازل و ابد ساخت ۞ . غرض که وی بعد از آنکه از مجلس او رانده شد، هزار و یک رساله و شانزده جلد کتاب چنانچه نزد امتای ۞ او متداول است پرداخت . اما سخنان سید نعیمی بسیار بزرگانه و کاملانه [ و ] واصلانه است و نسبتی به زخارف آن مطرود ندارد که از هر طایفه سخنی برداشته مذهبی نام کرده ، و سید نعیمی با امیر تیمور صاحبقران معاصر بوده ، او راست حکایت : نقل است که بسبب تعبیر خوابی که وی را کرده بود امیر شاهرخ با او دشمن شده بود. بعداز فوت پدر کس فرستاد تا او را در قصبه ٔ باونات شهید کردند و قاتل او را نیز کشت ، و وی قبل از قتل از آن احوال همه نشان داده اشاره کرده بود، چه در جفر جامع و خافیه و خابیه و ابیض و احمر و اسود بغایت متبحر [ بود ] و قصیده ای که بعضی حالات بعد از زمان خود را گفته مشهور است ، اما بعضی از آنها را بعضی الحاقی دانسته اند، واﷲ اعلم .
4- تربیت گوید ۞ : در پنجشنبه 6 ذی قعده ٔ 796 هَ . ق . امیرانشاه پسر سیم تیمور بحکم پدر فضل اﷲ را از شروان احضار کرد و به فتوای علما کشت و به پاهایش ریسمان بست و در کوچه و بازارگردانید و قبر او در الگای (النجق ) نخجوان است و ابوالحسن علی الاعلی تاریخ مرگ او را چنین سروده است :
ست و تسعین ماه ذی قعده بدان
روم شد مغلوب اما این زمان .
موطن فضل کجاست ؟
سخاوی در الضوء اللامع یک جا او را استرابادی و یک جا تبریزی خوانده است . رضاقلیخان او را مشهدی دانسته و ابن حجر و شمس الدین سامی و تربیت ویرا تبریزی خوانده اند و این دونادرست است ، زیرا او خود را در نومنامه ۞ فضل استرابادی میخواند، و نیز از این کتاب پیداست که او در استراباد میزیسته ، و همچنین نویسندگان ایرانی که نزدیک به روزگار او میزیستند ویرا استرابادی خوانده اند. و اسحاق افندی در کتاب «کشف الاسرار» که از حروفیه و فضل آگاهی های گرانبها میدهد مانند مقریزی و حاجی خلیفه (ذیل عرشنامه ) او را استرابادی میداند. و سه کتاب فضل نیز به گویشی است که با گویش آذری شهر تبریز فرق بسیار دارد ۞ و آن گویش در نوشته های حروفیان بنام استرابادی خوانده شده است ۞ . رجوع به واژه نامه ٔ گرگانی ص 29 شود.
سال قتل فضل : سال کشتن او را از 796 هَ . ق . تا 804 هَ . ق . نوشته اند. گذشته از شعرهای یکی از یاران بسیار نزدیک وی که تربیت آورده و یک بیت آن نقل شد و در آنها 796 هَ . ق . یاد شده ، یکی از پیروان دیگر او نیز بر ورق کاغذی سال چند پیش آمد بزرگ دین خود را یادداشت کرده ۞ از آنجمله مینویسد: «ظهور و بروز ف (فضل ) خدا از هجرت حبیب خدا در هفتصد و هشتاد و هشت شد و ولادت او در هفتصد و چهل واقع شد و شهادت او در هفتصد و نود و شش و مقتول شدن دجال که مارانشاه است ۞ علیه اللعنة در 803 هَ . ق .» ۞ . و عمر فضل در زمان مرگ 56 سال بود، و مرگ خلیفه ٔ او ملقب به علی الاعلی در 822 هَ . ق . ۞ و در نومنامه که فضل در آن خوابهای خود را یادداشت کرده و در برخی سال دیدن خواب را نیز داده ، خوابی پس از سال 796 دیده نمیشود و فقط یک خواب از همین سال هست . (از واژه نامه ٔ گرگانی ص 30).
فضل اﷲ در نجف و شیروان : عزاوی بنقل از «نواقض الروافض »آرد که فضل بیست سال ساکن نجف بود. دکتر کیا گوید: وی در پایان زندگانی در شروان (باکو یا باکویه ) میزیسته و زندانی یا پناهنده در آنجا بوده است و گواه براین معنی نامه ای است که از آنجا به یکی از یاران خود نوشته ۞ و بعدها بر آن عنوان وصیت نامه افزوده اند و حال آنکه وصیت نامه ای که حروفیان از آن یاد میکنند جز این است . اینک متن نامه : «سواد خط مبارک ح ف ج ه (حضرت فضل جل عزه ) بر قطعه کاغذ نوشته در میان اوراق «محبت نامه ٔ» الهی بود.
یک دل از شوق سخنها دارم
قاصدی نیست که در پیش تو تقریر کند.
خدا بر حال این فقیر گواه است که بغیر از تفرقه ٔ اطفال و مفارقت اصحاب هیچ نگرانی نمانده است ، مسئله ای چند که نگران بود تسلیم آن عزیز و عزیزان کرده است ، اگر حق تعالی به جمیع نیک خواسته باشد برسد. باقی
تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من .
در همه عمرم مرا یک دوست در شروان نبود
دوست کی باشد؟ کجا؟ ای کاش بودی آشنا
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا.
بر آن عزیزان پوشیده نیست که این فقیر را از جهت دین نگرانی نمانده است . سلام ودعای ما در این آخر به اصحاب و یاران و دوستان برسانند و نوع (نوعی ) سازند که قاعده ها و این ابیات و این حقایق به ایشان برسد. روز (روزی ) چند به گوشه ای ناشناخت فروکش کنند و آنرا ضبط بکنند. و این آئین نواست آن فرزند واماندگان و آزادگان را از ما بپرسند والسلام ».
و دیگر این عبارت جاودان نامه که گویا پیروان او به آن کتاب افزوده اند: «بسم اﷲ الرحمن الرحیم دانستن تقسیم زمان «و خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحاً» و «واعدنا موسی ثلثین لیلة و اتممناها بعشر» ۞ .و اربعین گوشه نشینان و چهل سال حضرت رسالت (فضل ) درباکویه که اربعین چند ساعت بو (باشد) که خلقت آدم در خو (او) کی (کرد) در باکویه در دوم ربیعالاَّخر سنه ٔست و تسعین و سبعمائة». و این دو بیت از «قیامتنامه ٔ» علی الاعلی خلیفه ٔ فضل :
آمد چو ندا ز راه باکو
برخیز بتا ودست و پا کو
آنجای نشست دلبر ماست
با آنکه برفت جاش برجاست .
و این دو بیت آخر نسخه ای از «محبت نامه » که معرفی آن خواهد آمد ویکی از پیروان فضل نوشته است :
ای بهشت جاودانم روی تو
با محبت عرش نامه روی تو
تا بخوانم روضه ٔ باکوی تو
میرسد از نامه ٔ نو بوی تو.
نامه ٔ فضل و عبارت «جاودان نامه » ودو بیت علی الاعلی و این عبارت که بر حاشیه ٔ ورق 371 جاودان نامه نوشته شده است : «این سه اوراق آن است که سیدحسن در تاریخ یوم الاربعاء فی ستةعشر جمادی الاَّخر ازباکویه آورد»، شاید برساند که فضل در شروان (باکو) برگهائی از جاودان نامه را نوشته است . اما عبارت زیر گواه بر آن است که همه ٔ آن کتاب در شروان نوشته نشده است و این عبارت بر ورق 122 آن نسخه بخط درشت مانندعنوان فصل دیده میشود: « مقدمه ٔ این نوشتن در بروجرد و اَ (آن ) خواب در آسمان واشون (باز شدن ) و خدا و ملایکه و حور» و از این رو آنچه تربیت یاد میکند که جاودان نامه را در شروان نوشته اگر معنی آن همه ٔ جاودان نامه باشد بنظر درست نمیرسد. دو بیت پایان نسخه ٔ محبت نامه نشان میدهد که برای فضل روضه میخواندند و «روضه ٔ باکو» مانند «روضه ٔ کربلا» بود. اتوره روسی ۞ از یکی از نسخه های کتب حروفی کتابخانه ٔ واتیکان این عبارت را آورده : «هدایتی که درآخر ماه رمضان در حرم ح ف (حضرت فضل ) در سنه ٔ سبععشر و ثمانمائة به این فقیر ارزانی شده بود، از جمله یکی این است ح (حضرت ) در این ماه مبارک که در لیل قدرمبارک او قرآن را انزال فرموده اند». و این عبارت نشان میدهد که پیروانش برای گور او حرم ساخته بودند. و«النجاء» که سخاوی بنقل از مقریزی آنرا از توابع تبریز و جایگاه کشتن فضل نوشته همان «النجق » نخجوان است و قلعه ٔ النجق در نوشته های دوره ٔ تیموری یکی از بزرگترین و استوارترین دژهای ایران یاد شده و نام آن بارها در تاریخهای آن دوره دیده میشود.
دکتر رضا توفیق در کتاب متنهای حروفی ۞ ص 224 جایگاه کشتن فضل را «انجانه » مینویسد. گمان میرود انجانه صورت دیگر یا غلطنوشته ٔ النجق باشد. (واژه نامه ٔ گرگانی صص 30-32).
دین حروفی پس از فضل : پس از دوره ٔ تیموری در نوشته های ایرانی یادی از حروفیان که بتوان آن را گواه بر بودن ایشان در ایران دانست دیده نمیشود و چنانکه دیدیم مستر براون میگوید این فرقه در ایران اثر مهمی نداشته و پس از کشتن مؤسس ایشان بکلی از میان رفتند و فقط در ترکیه عقاید ایشان انتشار یافته است ، ولی با در نظر گرفتن بستگی ایشان با نقطویان ۞ و کشتار شاه عباس ایشان را ۞ و شباهت برخی از افکار آنان با بابیان ، میتوان گفت که برخی از اندیشه های ایشان تا زمان ما، در ایران بجای مانده است . محمدعلی تربیت ۞ گوید: بر حسب روایت عبدالمجید فرشته زاده مولانا سیدفضل اﷲ نُه خلیفه برای خود قرار داده و چهار تن از آنها محرم اسرار او بوده اند:
محرم خلوت سرای همدمی
مجدو محمود کمال هاشمی
بوالحسن دان چار او را بازیاب
چون وصیت کردگفت اینک کتاب .
ابوالحسن اصفهانی (علی الاعلی ) در 19سالگی در اصفهان خدمت او رسید و هنگام قتل او 42ساله بود.وی در 802 هَ . ق . جاودان نامه ٔ او را بنظم آورد و در آن اشاره به سال قتل فضل کرده گوید:
ست و تسعین ماه ذی قعده بدان
روم شد مغلوب اما این زمان .
بعد از قتل فضل خلفا و نواب او مانند این شیخ ابوالحسن اصفهانی که از رازداران بسیار نزدیک او بود و نسیمی شاعر به آناطولی ترکیه فرار کرده عقاید او را ترویج کردند... دختر فضل اﷲ و یوسف نامی در زمان جهانشاه خان دوباره علم حروفیان را در تبریز بلند کردند ولی با جمعی نزدیک پانصد تن کشته و سوخته شدند. و این رباعی از آن دختر است :
در مطبخ عشق جز نکو را نکشند
لاغرصفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هرآنچه او را نکشند ۞.
از علی الاعلی دو کتاب دیگر نیز بنام «قیامت نامه » و «توحیدنامه » بشعر فارسی یاد شده است . (آنچه دکتر رضاتوفیق از این دو کتاب در متون حروفی ۞ آورده ارزش آنها را از نظر دین حروفی آشکار میکند). علی الاعلی کسانی را که بنام بکتاشی ۞ در آن سرزمین خوانده میشدند و میشوند با دین و نوشته های فضل آشنا ساخت و ایشان را به فضل گروانید. بکتاشیان با کشتارهای سخت و دلخراشی که از ایشان در عثمانی شد ۞ هنوز در آن کشور پیرو دارند، و آنچه از نوشته های حروفیه در جهان پراکنده شده پیش ایشان بوده است .
سؤقصد حروفیان به شاهرخ : فصیحی خوافی در کتاب مجمل (در رویدادهای سال 829 هَ . ق .) و میرخوانددر دو کتاب خود حبیب السیر (جزو 3 از ج 3 ذیل «ذکر کارد خوردن میرزا شاهرخ بهادر در مسجد هرات از دست احمد لر) و خلاصةالاخبار (ذیل عنوان ذکر بعضی از وقایع متفرقه و حوادث متنوعه ) و قاضی زاده ٔ تتوی در تاریخ الفی (ذیل رویدادهای سال 830) و کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی در مطلعالسعدین (جزء 1 ج 1 ذیل رویدادهای سال 830) شرحی در کارد خوردن شاهرخ پسر تیمور نوشته اند که خلاصه ٔ آن این است : در روز آدینه ٔ بیست وسوم ربیعالاَّخر سال 830 پس از آنکه شاهرخ نماز آدینه در مسجد جامع هرات گزارد، کپنک پوشی بنام احمد لر از پیروان مولانا فضل اﷲ استرابادی نامه ای در دست بر سر راه آمد. چون نامه از او گرفتند پیش دوید و کاردی به شکم شاهرخ زد. زخم کارد وی کارگر نیفتاد. علی سلطان قوچین از شاه رخصت گرفت و در همان جا او را کشت . شاهرخ پس از چندی درمان بهبود یافت . بایسنقر و بزرگان کشور از کشتن لر پشیمان شدند و چون به بازجستن حال او پرداختند در میان رختهای وی کلیدی یافتند که بدان در خانه ای ازشهر هرات گشوده شد. چون از مردم پیرامون آن از حال مردم آن خانه پرسیدند نشان های احمد لر را دادند و گفتند که وی در این خانه طاقیه ۞ میدوخت و بسیاری از بزرگان به خانه ٔ او می آمدند و یکی از ایشان مولانا معروف خطاط بود و این مولانا مردی بود بسیار بزرگ منش و آراسته به هنرهای گوناگون و نخست پیش سلطان احمد جلایر در بغداد میزیست و از او رنجیده به شیراز نزد میرزا اسکندر رفته بود. شاهرخ پس از گشودن شیراز او را به هرات فرستاده و در کتابخانه ٔ پادشاهی به کتابت گماشته بود. زمانی بایسنقر نامه ای بدو نوشته و از وی خواهش کرده بود که خمسه ٔ نظامی را برای او بنویسد و او این نامه را پس از یک سال ننوشته بازفرستاده بود و از این کردار وی بایسنقر سخت دلتنگ بود. چون دوستی او با احمد لر آشکار شد فرمان به کشتن وی داد و او را سه بار تا پای دار بردند و سرانجام در چاه قلعه ٔ اختیارالدین زندانی کردند. و نیز در همین بازجوئی به بایسنقر رسانیدند که احمد لر گاهی به خدمت شاه قاسم انوار میرفته و بایسنقر فرمان داد که قاسم انوار از خراسان بیرون رود و او ناچار به سمرقند رفت و الغبیگ ویرا بزرگ و گرامی داشت و همچنین در این بازجوئی خواجه عضدالدین نوه ٔ دختری مولانا فضل اﷲ استرابادی و گروهی دیگر از همراهان احمد لر کشته و سوزانیده شدند. دیگر از کسانی که در این واقعه تبعید شدند صائن الدین ترکه است . رجوع به صائن اصفهانی و سبک شناسی ج 3 ص 233 و از سعدی تا جامی ص 399 شود.
حروفیان ترکیه : مستر براون گوید: در 23 اکتوبر 1896 م . اندکی بعد از انتشار فهرست من در کمبریج دوست من مرحوم گیب ۞ توجه مرا در نامه ٔ خود به این نکته جلب نمود که در چند تذکرةالشعراء ترکی مانند تذکره ٔ لطیفی و عاشق چلبی از چندین شاعر ترک به تخلص نسیمی یاد شده که یکی از آنها بصفت حروفی ذکر شده ، و رابطه ٔ او را با فضل اﷲ استرآبادی میتوان از بعضی اشعار او استنباط نمود مثل این شعر:
((علم حکمتدن بلور سگ گل برو گل ای حکیم
سن نسیمی منطقدن دگله فضل اللهی گور».
یعنی : اگر علم حکمت میطلبی ،ای حکیم بیا و منطق نسیمی را بجو و فضل الهی را تماشا کن . مستر گیب در پیرو آن رهنمائی فصلی (ف 7 ص 336) در جلد اول کتاب خود «شعر عثمانی » را وقف به تحقیق درباره ٔ فرقه ٔ حروفی نموده ، و مخصوصاً از دو شاعر حروفی ترک یکی نسیمی ۞ و دیگری رفیعی که دومی شاگرد اولی بوده است بحث میکند. مسترگیب نتوانسته است که اثری از این طایفه از اواسط قرن هفدهم به بعد بیابد بلکه دو مطلب از تواریخ منابع ترکی بدست میدهد که کیفیت مصیبت و عقاب فجیعی که چندمرتبه بسر آنها آمده ذکر میکند.
واقعه ٔ اول نقل از کتاب شقائق النعمانیه ۞ است که در آن روایت میکند چگونه فخرالدین عجمی مفتی ایرانی اسلامبول شاگرد میرسیدشریف جرجانی چند نفر از پیروان حروفیه را گرفته و آنان را مانند زنادقه و کفار امر فرمود زنده بسوزانند، و با آنکه آنان طرف اعتماد و لطف سلطان محمدخان دوم (فاتح ) بوده اند سلطان با همه ٔ قوت و شوکت خود ظاهراً نتوانسته است آنها را از تعصب و غوغای علما و هجوم عامه خلاصی دهد، و هم نقل شده است که مفتی مذکور را چندان حرارت ایمان بجوش آمده بود که خود شخصاً در آتش میدمید و در آن هنگام لختی از ریش دراز وی بسوخت . واقعه ٔدوم نقل از تذکرةالشعراء ترکی تألیف لطیفی است که میگوید چگونه اباطیل کفرآمیز یک نفر شاعر حروفی متخلص به تمنائی باعث شد که ویرا با چند تن دیگر از آن جماعت محکوم به قتل و به سوختن نمودند، در زمان سلطان بایزید اول (ایلدرم ) حریف و مخاصم تیمور که در سال 804 از تیمور شکست یافت . چون بقولی در این سال بوده است که فضل اﷲ حروفی بقتل رسیده معلوم میشود که مبادی او بطوری وسعت انتشار حاصل کرده بود که در اندکی ازاسترآباد به آدرنه رسیده ، حتی در زمان حیات او و هم از ابتدا به سخت ترین و شدیدترین وضعی مشایخ اسلام به مخالفت آن برخاسته اند.
حروفیان پس از سده ٔ نهم : براون بنقل از گیب میگوید که وی هیچگونه سند و نوشته ای راجعبه جنبش این طایفه در قرون اخیره نتوانسته است کشف نماید، و میخواهد بگوید که نهضت حروفیان از اواخر قرن پانزدهم میلادی (قرن نهم هجری ) چندان تجاوز ننموده ،و هرگونه تشکیلاتی که داشته اند ظاهراً در اثر عقاب وعذاب شدیدی که در زمان سلطنت بایزیدخان درباره ٔ آنها بعمل آمده از میان رفته است . لیکن باید گفت فعالیت این طایفه در حقیقت تا عصر حاضر ادامه داشته است . درویشان بکتاشی هنوز نمایندگان افکار حروفیان میباشند.
رد بر حروفیان : در سال 1291 هَ . ق ./ 1874 م . کتابی به زبان ترکی در رد این طایفه منتشر گردید موسوم به «کشف الاسرار و دفعالاشرار» و آن ردی است بر عقاید و افکار حروفی و بکتاشی ، بقلم اسحاق افندی که در آن موضوع به وسعت علم و اطلاع موصوف ، و از آن تعالیم و مبادی که بر خلاف آن برخاسته بیانی دقیق و صحیح نموده . وی کتاب خود را به سه فصل تقسیم میکند: فصل اول - تحقیق در اصل فضل اﷲ حروفی و بیان اصول و قوانین بعضی از بکتاشی ها است . فصل دوم - در بیان کفریات کتاب جاویدان فرشته زاده است . فصل سوم - در ذکر کفریاتی است که در دیگر جاویدانها آمده . وی قلع و قمع این طائفه را که در سال 1241 هَ . ق . در زمان سلطنت سلطان محمودخان واقع شد ذکر کرده که چگونه در آنجا عارف حکمت بیگ شاعر ترک بعنوان مفتش عقاید عمل میکرد، و نیز میگوید که باعث وی بر تألیف آن کتاب همانا وقاحت بکتاشی هاست که جسارت نموده و «عشق نامه » تألیف فرشته زاده (عزالدین عبدالمجیدبن فرشته ) را در سال 1288 هَ. ق ./ 1871 م . طبع و نشر کرده اند. وی معتقد است کتابهائی که این اشخاص (یعنی بکتاشیان و یا حروفیان ) نگاشته اند و به آن نام جاویدان داده اند شش عدد است ، اولی را «مضل و ضال نخستین » یعنی فضل اﷲ حروفی بهم آورده و پنج دیگر را خلفا و جانشینان او نگاشته اند. و اضافه میکند که کفر و زندقه ٔ آنها در این پنج کتاب بخوبی واضح است و خوی و عادت آنان بر این است که آن کتب را نهانی در میان خود مطالعه میکنند و تعلیم میدهند، گرچه فرشته زاده در جاویدان خود موسوم به «عشق نامه »تا حدی کفریات خود را کتمان نکرده است . اسحاق افندی سپس مینویسد: «بعد از اندکی عقاید ضاله ٔ این گمراهان در میان مردم آشکارا گشت و پسر تیمور یعنی میرانشاه فضل اﷲ حروفی را بقتل رسانید و پس از آن طنابی به پای او بسته و جسد او را علناً در کوچه و بازار کشیده و دنیا را از خبث وجود او پاک ساختند. پس از آن خلفای وی بر آن شدند که در سراسر ممالک مسلمانان متفرق گشته و خود را وقف ضلالت و غوایت اهل اسلام نمایند. از آنجمله یکی که به «علی الاعلی » ملقب بود به خانقاه حاجی بکتاش در آناطولی آمده به عزلت و انزوا نهانی در آنجا بزیست و جاویدان را به افراد آن خانقاه تعلیم دادن گرفت ، و آنها را فریفته و چنان وانمود میکرد که همان مبادی حاجی بکتاش ، که از اولیا بوده است ، میباشد. پیروان خانقاه که به جهل و حماقت قرین بودند جاویدان را قبول کردند، و با آنکه مفاد کلمات آن علناً انکار فرائض الهی و تسلیم به شهوات و لذّات جسمانی بوده ، آنرا «سرّ» مینامیدند و در آن سکوت و کتمان بسیارنمودند، بحدی که اگر یکی از جماعت آن اسرار را فاش مینمود جان او غرامت آن میشد. این سِرّ مکتوم همانا عبارت بود از بعضی صفایح کفرآمیز کتاب جاویدان که اشاره از آن به حروف مقطعه مانند «الف » و «واو» و «جیم » و «با» و «زا» شده ، و برای معانی و مفاهیم این علامات رساله ای تألیف کرده اند و آنرا «مفتاح الحیات » نامیده اند، و این است نام آن سِرّی که هرکس صاحب آن نباشد معانی جاویدان را فهم نمیتواند کرد. به این ترتیب با اهتمام بسیار بر اختفا و کتمان اسرار خود میکوشیدند مبادا که علماء اعلام حقائق کار آنرا دانسته و آنرا بکلی محو و نابود سازند، و از اینرو از سال 800 هَ . ق . تا کنون موفق شده اند که بسیاری را مخفیانه فریفته ٔ خود سازند».
پس از آن اسحاق افندی سخن را به شرح حیل و دسائس این طایفه کشانیده و شرح میدهد که چگونه سعی میکنند که مردم را از مسلمان و غیر مسلمان به دام کفر و زندقه بیندازند و اضافه میکند: «از تمام این معانی معلوم و واضح میشود که جماعت بکتاشیه در حقیقت شیعه نیستند بلکه اصولاً جماعتی مشرک میباشند که هرچند موفق به جلب یهودیان و مسیحیان نمیشوند ولی مبادی آنها طوری است که مسلمانانی را که به شیعه تمایل دارند بیشتر به خود متمایل مینماید بطوری که هر وقت من بعضی ازنوآموزان بکتاشی را مورد سؤال قرار داده ام آنها خود را «جعفری مذهب » یعنی شیعه ٔ امامی قلمداد میکنند، وچیزی از اسرار جاویدان نمیدانند، و تصور میکنند که شیعی هستند. وقتی من [ اسحاق افندی ] از یک نفر عالم و سیاح ایرانی موسوم به میرزا صفا ۞ عقیده ٔ او را راجع به بکتاشی ها سؤال کردم و او در جواب گفت : «من خیلی با آنها مصاحبت کرده ام وبدقت از مبادی مذهبی ایشان تحقیق نموده ام . آنان وجوب فرائض و اعمال را که در اصول مذهب آمده است انکار میکنند». و از اینرو وی بطور قطع کفر آنان را معتقد بوده است ».
چگونه کتب حروفیان به اروپا رفت : براون گوید: در هنگام تعطیل عید پاک سال 1897 م . مجالی یافته دو نسخه ٔ خطی از طایفه ٔ حروفی را بدقت مطالعه نمودم که هر دو متعلق است به کتابخانه ٔ ملی پاریس ۞ و من در روزنامه ٔ انجمن آسیائی سال 1898 م . در طی مقاله ای با عنوان «یادداشتهائی راجع به ادبیات و تعالیم فرقه ٔ حروفی » آنها را وصف کرده ام . یکی از این دو، مورخ است به سال 970 هَ . ق ./ 1562 م . و مشتمل است بر «استوانامه » تألیف امیر غیاث الدین که به گونه ٔ مثنوی است بزبان فارسی راجع به حکایت رفتن اسکندر در پی آب حیات و نیز مشتمل است بر فرهنگی از لغات محلی که در جاویدان کبیر بکار رفته . نسخه ٔ دیگر مورخ است به سال 895 هَ . ق ./ 1489 م . و موسوم است به «محبت نامه » و دلائلی در دست است که مؤلف آن خود فضل اﷲ استرآبادی بوده است . سپس براون گوید: نه سال بعد در همان روزنامه ٔ انجمن آسیائی به تاریخ 1907 مقاله ٔ دیگری نشر کردم در این باب ، در تحت عنوان «یادداشتهای بیشتری در باب حروفیان و ارتباط آنها با دراویش بکتاشی » و در ضمن آن از 43 نسخه ٔ خطی که بعدها بدست کتابخانه های موزه ٔ بریتانیا و دانشگاه کمبریج افتاده است وصف نموده ام . و در کیفیت بدست آمدن نسخ مذکور چنین نوشته ام : «ارتباط میان حروفیان و بکتاشیان اولین بار به این طریق بر من معلوم شد: سه سال بعد از انتشار مقاله ای که در فوق به آن اشاره کردم شخصی که به خرید و فروش نسخ کتب شرقی در لندن اشتغال داشت و اصلاً اهل بغداد بود، و آن زمان از وی مقداری کتب خطی ابتیاع کرده بودم ،از من خواست که صورتی از کتب مورد حاجت خود به وی بدهم ، به این منظور که آن صورت را نزد طرف خود در مشرق ارسال بدارد، و من نیز چنین کردم . در آن سیاهه نام «جاویدان نامه » یا کتب دیگری از آثار فرقه ٔ حروفی راقید کردم . اندکی بعد در فوریه و مارس 1901 کتابفروش مذکور بسته ای از نسخ خطی برای اینجانب ارسال داشت که در آن نسخه ای از کتاب جاویدان نامه که اکنون در موزه ٔ بریتانیا به شماره ٔ 5957 .Or ضبط است وجود داشت ، بعلاوه ٔ چند کتاب دیگر از آثار آن طائفه . قیمتی که برای این نسخ تعیین شده بود گران مینمود، اما در حدود شش نسخه توسط کتابخانه ٔ دانشگاه کمبریج خریداری شد وپنج یا شش نسخه ٔ دیگر را موزه ٔ بریتانیا ابتیاع کردکه فعلاً در تحت این نمره ها قرار دارند: 5961 .Or، 5957 .Or و قیمت نسبةً گران این نسخ محرک یافتن نسخ دیگری گردید، ولی بتدریج در نتیجه ٔ بدست آوردن نسخ متعدد معلوم شد که آثار حروفیان بمقدار قابل ملاحظه فراوان است ، و در شرق مخصوصاً کشور ترکیه غالباً مطالعه و استنساخ میشود. در نتیجه قیمت آن نسخ سریعاً تنزل کرد و اخیراً چند نسخه از این آثار بقیمت دو یا سه پوند در بازار محدودی که برای آن وجود داشت معامله میشد.
حروفیان و بکتاشیان : براون گوید: طولی نکشید که مکشوف گردید که این نسخه ها مستقیم یا غیرمستقیم از طائفه ٔ دراویش بکتاشی بدست می آید. و در میان افراد این جماعت است که عقائد حروفی تا زمان حاضر رواج دارد. در میان این نسخه های خطی که در مقاله ٔ فوق وصف شده دو سه رساله است که از شرح احوال و تعالیم حاجی بکتاش سخن میگوید، که از او این طائفه اسم و عنوان خود را یافته اند. وی درسال 738 هَ . ق ./ 1337 م . ۞ دو سال قبل از تولد فضل اﷲ حروفی وفات یافته است . واین تاریخ به انضمام پنج تاریخ دیگر که همه با سرگذشت وقایع این جماعت مربوط میباشد روی ورق کاغذی بشرح ذیل ثبت شده است و آن ورق در یکی از نسخ خطی موزه ٔ بریتانیا بشماره ٔ 6381 .Or ضبط شده :
1- تولد فضل اﷲ استرآبادی 740 هَ . ق ./ 1339م . 2- ظهور و دعوت او در سال 788 هَ . ق ./ 1386 م . 3- شهادت او در 796 هَ . ق ./ 1393 م . 4- وفات خلیفه ٔاو حضرت علی الاعلی در 822 هَ . ق ./ 1419 م . 5- وفات پسر تیمور میرانشاه که حروفیان او را دجال ، یا مارانشاه مینامند 803 هَ . ق ./ 1400 م . و از شعری که در روی همان برگ کاغذ دیده میشود چنین برمی آید که فضل اﷲ سفری به حج در سال 775 هَ . ق . نموده است . روی صفحه ٔدیگر یکی از این نسخ (موزه ٔ بریتانیا 6380 .Or) نوشته ٔ عجیبی تحریر شده که ظاهراً وصیت نامه ٔ فضل اﷲ است .از این نوشته که اصل و ترجمه ٔ آن کاملاً در آن مقاله مندرج است ظاهر میشود که وی را در شیروان کشته اند. مقاله ٔ من ۞ ختم میشود به فهرست کاملی از نام کتابها و اشخاصی که در آن ذکر شده اند. عنوان بسیاری از این کتب اعم از فارسی یا ترکی به «نامه » پایان می یابد، مانند: «آدم نامه »، «آخرت نامه »، «عرش نامه »، «بشارت نامه » و جز آن .
در سال 1909 م . در سلسله ٔ کتابهای گیب کتابی چاپ شد که مجلد نهم است و مشتمل است بر ترجمه ٔ فرانسوی چند رساله ٔ حروفی با یادداشتهای منضم به آن توسط مسیو کلمان هوارت ۞ و تحقیقی در باب تعالیم حروفیان باز به فرانسه بقلم دکتر رضا توفیق معروف به فیلسوف رضا آمده . وی مرد عالمی است و شرق و غرب را بخوبی میشناسد و از آنچه مربوط به دراویش است مخصوصاً راجع به بکتاشیان اطلاع کامل دارد. این کتاب که مهمترین کتاب مستقل در این باب است مخزن کاملی از اطلاعات نافع میباشد، و این فرقه را - که دارای تعالیم خیالی عجیب و غریب هستند وتا بیست سال پیش در اروپا شناخته نبود و عامل مهمی در حوادث تاریخی آسیای غربی بوده اند - معرفی می کند. صفات و خصائص این جماعت و عقیده ای که در آن واحد به صفت ابتکار و خشونت هر دو موصوف است از کتابها و مقالات مذکور معلوم میشود، و هرکس اطلاع بیشتری از آن فرقه بخواهد باید به آنها مراجعه کند. (از سعدی تا جامی ص 405).
شکنجه ٔ حروفیان در ترکیه : براون میگوید: با وجود همه ٔ احتیاطات در مملکت عثمانی ، چند مرتبه حروفیان و بکتاشیان گرفتار عقابهای شدید شدند که یکی از آن جمله در این اواخر به سال 1240 ق . در زمان سلطان محمودخان اتفاق افتاد که بسیاری از آنان کشته شدند و خانقاههای آنان خراب و اموال آنان به پیروان فرقه ٔ نقشبندی واگذار شد. چنانکه فجایع فخرالدین عجمی و سوختن تمنائی شاعر پیش از این یاد شد بسیاری از مشایخ و مریدان آنان که حیات یافتند و در میان دراویش نقشبندی و قادری و رفاعی و سعدی منسلک شدند، و در آنجا با کمال حزم و احتیاط محرمانه به نشر مبادی خود پرداختند. با وجود همه ٔ این مصائب و شدائد درباره ٔ آن عقاید، بزودی تجدید حیات یافت ، و هم اکنون در ممالک ترکیه برخلاف ایران که اصل و منشاء این جماعت است ، انتشاری وسیعدارد، و ظاهراً اکنون در ایران اثری از وجود این فرقه باقی نیست هرچند بلاشبهه بسیاری از تعالیم و عقایدآنان هنوز در میان عرفاء آن سرزمین وجود دارد، و نیز بسیاری از نظریات عجیبه و اصطلاحات غریبه ٔ ایشان بامبادی فرقه هائی مانند بابیه آمیخته شده است . (از سعدی تا جامی ص 510).
آثار فرقه ٔ حروفی : در تاریخ فرقه ٔحروفی به بعضی کتب اصلی که از طرف بزرگان آن طائفه یا راجع به آنان تألیف شده اشارت رفته است . از مد نظر ادبی خالص بیشتر از این کتب و آثار (به استثنای بعضی کتب منظوم مانند اسکندرنامه ) ۞ چندان قدر و قیمتی ندارند ۞ گرچه از لحاظ مطالعات در مذاهب و معرفةالنفس بسیار جالب میباشند. برای خواننده ٔ بی سابقه ٔ کتاب جاویدان نامه ٔ فضل اﷲ استرآبادی هرچند که مطالبی از اسرار نهانی را مشتمل باشد خود یک رشته افکار درهم و آشفته و نامفهوم بیش نیست ، و تنها چیزی که از نوشتجات عدیده ٔ او قابل فهم و مطالعه است همانا نامه ای است که به یکی از شاگردان خود در شب قتل خویش نگاشته . از این نامه چنین برمی آید که فضل اﷲ را در شیروان بقتل رسانیده اند و آن مکان را با اشاره به واقعه ٔ شهادت امام حسین ، کربلای خود ۞ خوانده است . چنانکه گفته شد این فرقه کار مهمی در ایران ننمودند و بعد از فنای مؤسس و جانشینان وی این طائفه بکلی در این کشور از میان رفتند، اما در ترکیه این عقاید انتشار بسیار یافت . و با وجود همه ٔ آزارها وعقابها که مورخین ترک درباره ٔ این فرقه ثبت کرده اند، جماعتی کثیر پیرو آن شدند، که از جمله مهمترین آنان یکی نسیمی شاعر است که او را زنده بجرم فساد عقیده در شهر حلب در سال 820 هَ . ق ./ 1417 م . پوست کندند ۞ . مستر گیب تفصیل جالب توجهی از او و از فرقه ٔ حروفی و همچنین از شاگرد وی رفیعی شاعر ترک ، مؤلف «بشارت نامه » ذکر میکند ۞ . در اینجا این نکته جالب نظر است که کتب حروفیان غالباً دارای نام و عنوانی است که با کلمه ٔ «نامه » ترکیب یافته مثلاً در زبان فارسی از این کتابها: آدم نامه ، عرش نامه ، هدایت نامه ، استوانامه ، کرسی نامه ، محبت نامه و جز آن در دست میباشد و در زبان ترکی علاوه بر کتاب بشارت نامه ٔ مذکور کتابهائی بنام آخرت نامه ، فضیلت نامه ، فقرنامه و بسیاری دیگر که اسامی آنها در مقاله ٔ دوم این جانب در باب ادبیات حروفی که در روزنامه ٔ آسیائی پادشاهی انگلستان بتاریخ ژوئیه ٔ 1907 م . نوشته ام بتفصیل مندرج است و در آن از 45 کتاب خطی این طائفه به اختصار ذکر شده است . معذلک فهرستی که در آن مقاله آمده کامل نیست . و هنوز بطور دقیق بحث و تحقیق در آنها نشده است و استحقاق مطالعه و تحقیقات زیادتری دارند. تا حدی وسیله ٔ تدقیق و کنجکاوی راجع به این طائفه و فهم تاریخ و ادبیات ایشان رامیتوان بطور اختصار در آنچه بزبان انگلیسی و فرانسه درباره ٔ ایشان نگاشته اند مطالعه نمود، مثلاً آنچه من در باب کتاب جاویدان کبیر ۞ و دو مقاله که در روزنامه ٔ انجمن آسیائی انگلستان نگاشته ام و فصلی که مستر گیب در تاریخ شعر عثمانی نگاشته و نیز در کتابی که در سلسله ٔ انتشارات متون فارسی گیب جلد نهم به سال 1909 م . چاپ شده و موسوم به متون فارسی حروفی ۞ است . ردی که اسحاق افندی بر حروفیه بزبان ترکی نوشته و به سال 1288 هَ . ق . چاپ شده موسوم است به «کشف الاسرار و دفعالاشرار». این اثر گرچه بعباراتی سخت و خشن تحریر شده ولی مطلب آن به صحت مقرون و نتیجه ٔ تحقیقات دقیق میباشد. در آن کتاب مؤلف بعد از خطبه چنین مینویسد: «معلوم باد که از تمام این فرق که خود را وقف ضلالت مسلمانان کرده اند، فرقه ٔ بکتاشی گناهکارتر از همه اند،و هرچند از کردار و گفتار ایشان واضح است که آنها مسلمان حقیقی نیستند، معذلک در سال 1288 هَ . ق . این معنا را کاملاً ثابت و محقق ساختند. کتبی که این جماعت بنام جاویدان نگاشته اند شش کتاب است ، که یکی از آنها را زعیم این فرقه ، فضل اﷲ حروفی ، تألیف نموده ، و پنج دیگر را خلفای او تحریر کرده اند. و هرچند که از این کتابهای پنجگانه کفر و زندقه نمایان است و این طائفه عادت بر آن دارند که آن کتب را در خفا در میان خود تعلیم کنند و مطالعه نمایند، لکن چون فرشته زاده در جاویدان خود موسوم به «عشق نامه » تا اندازه ای پرده بر روی کفریات خود افکند، باز در سال مذکور پیروان او جسارت کرده و آن کتاب را چاپ نموده و انتشار دادند. علیهذا بدون خلاف تحریر رساله ای برای انتباه مؤمنین و بیان حقیقت ماهیت کفرآمیز آن مبادی در کتب ایشان صورت وجوب فوری داشت ، و از اینرو به اعتماد خدای متعال من بر تحریر این رساله همت گماشتم و آنرا در سه فصل تألیف نمودم از این قرار: فصل اول - بیان اصل و مبداء فضل اﷲ حروفی و اصول و قواعد بعضی از بکتاشیان . فصل دوم - بیان کفریات «جاویدان فرشته زاده ». فصل سوم - بیان کفریاتی که در دیگر جاویدانها آمده است ».
بعد از ذکر مختصری از قرامطه و دیگر فرق قدیم و ذکر فضل اﷲ استرآبادی مؤسس فرقه ٔ حروفی نویسنده بیان میکند چگونه پسر تیمور، میرانشاه ، او را بقتل رسانید، و بحکم وی طنابی به پای او بسته و علی رؤس الاشهاد در کوچه و بازار کشیده و وجود«خبیث » او را از این دنیا زائل کردند. و بعد از وی نه تن خلیفه ٔ او در اطراف ممالک اسلام منتشر شدند و از آن میان آن کس که به علی الاعلی ملقب بود ۞ به صومعه ٔ حاجی بکتاش در اناطولی درآمد، و قلب ساکنان آن خانقاه را بسوی خود جلب کرد، ونهانی نشر مبادی و تعالیم جاویدان را آغاز نمود. و مدعی بود که آنها اسرار و رازهای مخفی حاجی بکتاش است . و آنرا «اسرار» نام نهاد و از آن پس پاداش افشای آن اسرار مرگ بود، و برای آنکه بعضی رموز تاریک و صفحات مبهم جاویدان کشف و فهم شود رساله ای بنام «مفتاح الحیات » تألیف کردند که هرکس آن را نداشته باشد معانی و غوامض کتاب جاویدان را درنمی یابد. (از سعدی تا جامی صص 506-510).
دکتر کیا گوید: با آنکه هنوز هم نوشته های حروفی درست گردآوری نشده از مقاله ها و کتابها و فهرست کتابخانه هائی که تاکنون نشر یافته میتوان به پهناوری دامنه ٔ ادبیات ایشان پی برد. کتابهای حروفی به نظم یا نثر بیشتر به فارسی و ترکی است . از فضل تاکنون چهار کتاب و یک دیوان شعر بنظر رسیده و پیروان او کتابها را بیشتر با صفت الهی یاد میکنند. یکی از آنها مثنوی و فارسی است بنام «عرشنامه » و سه دیگر به نثر و به فارسی آمیخته به گویش استرابادی است . گمان میرود که فضل این کتابها را بحکم آیه ٔ «و ماارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم فیضل اﷲ من یشاء و یهدی من یشاء و هو العزیز الحکیم » (قرآن 4/14) به فارسی آمیخته به استرابادی نوشته است . 1- دیوان نعیمی که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ علی امیری ش 989 و عکس آن نزد دکتر کیا موجود است و آنرا در مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال 2 ش 2 ص 50 معرفی کرده است . 2-عرشنامه ، مثنویی فارسی است و براون آنرا در ژورنال اسیاتیک به سال 1907 م . شناسانیده گوید در 1120 بیت است و آغاز آن چنین است :
بی بسم اﷲ الرحمان الرحیم
آدم خاک است ای دیو رجیم .
از این مثنوی ابیاتی در جاویدان نامه و کتابهای دیگر حروفی و نیز در واژه نامه ٔگرگانی ص 28 و 29 آمده است .
3- جاودان نامه ، این کتاب که گاهی بنام جاودان کبیر و گاهی «جودان نامه » و «جودان نومه » خوانده میشود، تفسیری است که فضل بر قرآن نوشته و تأویل های تازه ای را که برای آیات آن یاد کرده گواه حقانیت دعویهای خویش پنداشته . پیروان او از این کتاب در نوشته های خود جمله ها نقل کرده اند. برخی صفحه های آن سراسر به فارسی است و حتی یک واژه ٔ گرگانی ندارد. نثر آن همه جا بسیار ساده است و در آن هیچگونه صنعت بکار نرفته وحتی دقت بسیار نیز نشده ، و فقط فضل کوشیده است که آنچه میخواسته بسادگی یادداشت کند. گاهی غلط دستوری در جمله های آن دیده میشود.
4- نوم نامه ، جزوه ای است که فضل خواب های خود را در آن یادداشت کرده است ، چنانکه برورق 386 جاودان نامه مینویسد: «اکنون بدان ای طالب که باب فیض الهی مسدود نیست که بعد از حضرت رسالت باب وحی مسدود است ، اما باب رؤیاء صالحه که حضرت رسالت فرموده است : «لم یبق من النبوة الا المبشرات . قالوا: و ما المبشرات ؟ قال الرؤیا الصالحة یراها المسلم اوتری له ». و قال علی (ع ): «الرؤیا الصالحة جزؤ من ست عشر و اربعین جزءً من النبوة». و در کلام الهی آمده است : «و نفس و ما سویها. فالهمها فجورها و تقویها...». (قرآن 7/91 و 8). پس به این حدیث حضرت رسالت و به این آیت ، درِ الهام و خواب که جزوی است از نبوت مسدود نیست که اگر درِ فیض الهی مسدود بودی حضرت احدیت نفرمودی که «کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس ». (قرآن 143/2). حضرت رسالت فرمود: «من رآنی فی المنام فقد رأی الحق ». پس باب فیض الهی مسدود نباشد که اگر مسدود بودی «لتکونوا شهداء علی الناس » ممکن نبودی و اولیا را در کشف هیچ معلوم نگشتی ، و فایده ای از «لم یبق من النبوة الا المبشرات » نبودی . پس معلوم شد که فیض فایض منقطع نیست . برای او باب وحی مسدود است ، و درِ فیض الهی از راه خواب گشوده است ، و از این رو خوابهای او برای پیروان دینش ارزش دارد. فضل این خوابها را با شتاب و بی دقت نوشته و میتوان گفت که این جزوه صورت یادداشت دارد، و بهمین جهت برخی جمله های آن از نظر دستور درست نیست و گاهی فهمیدن آن با دانستن گویش گرگانی نیز دشوار است . عکس نسخه ای ازجاودان نامه و نومنامه ازآن ِ کتابخانه ٔ دانشگاه کمبریج ۞ ، این نسخه بقطع 16/2*24/3 سانتیمتر، بخط نستعلیق است و 402 برگ (804 صفحه )دارد. و نویسنده ٔ آن مردی حروفی است که خود را در حاشیه ٔ برخی صفحه ها «خیری » میخواند، و از شعرهای خود بیتهائی می آورد. آغاز جاودان نامه در این نسخه چنین است : «ابتدا ابتدا ابتدا ابتدا ابتدا ابتداء خلقت از اینجا نه از اوراق دیگر که آنها مبنی بر سوءالات است که جای دیگر نیست . بسم اﷲ الرحمن الرحیم «و لقد آتیناک سبعاً من المثانی » (قرآن 87/15)، و پایان آن چنین است : «قال (ع ) خلق اﷲ تعالی رأس آدم و جبهته من تربة الکعبة و صدره و ظهره من بیت المقدس ». در صفحه های پیرامون یک چهارم این نسخه ذیل برخی واژه های گرگانی ، معنی آنها با جوهر سرخ نوشته شده ، و در این معنی ها غلط بسیار است . در ذیل نمونه هائی از این غلطها آورده میشود:
بی : است و باشد معنی شده بجای بود. کری : کرد بجای کنی . هیکرند: میکردند بجای میکنند. هوا: گفت بجای میگوید. واژ: میگوئی بجای بگو. اوی : آمد بجای آورد. هدو: داد بجای میدهد. نشی بی : نشده بود بجای نتوان بود.
پس از جاودان نامه در این نسخه چند صفحه ٔ دیگر دیده میشود که عنوانی ندارد و گمان میرود که از خود فضل باشد. این بخش که در ورق 405 به پایان می رسد، مانند جاودان نامه فارسی است آمیخته به گرگانی . از ورق 405 نومنامه ٔ الهی آغاز میشود و بر حاشیه ٔ این ورق چنین نوشته شده است : «اول و ابتداء نونامه ٔ ۞ الهی این حدیث قدسی است » و در برابر آن در متن این جمله دیده میشود: «بسم اﷲ الرحمن الرحیم . در حدیث قدسی حضرت عزت میفرماید که لولاک لماخلقت الافلاک ». و بر حاشیه ٔ ورق 406 نوشته شده : «و این مبشره آن زمان دیدن که بعد از او تعبیر رؤیا و تأویل منامات فتح شد در سنه ٔ خمسة و ستین و سبعمائة من الهجرة النبویة صلعم (صلی اﷲ علیه و آله و سلم )». و از همین صفحه فضل خوابهای خود را پیاپی یاد میکند. در ورق 412 که پایان نسخه و نومنامه است ، این حدیث آمده : «ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الی سبعة ابطن ».
از آنچه از نومنامه یاد شد ارزش آن تا اندازه ای روشن میشود. شخصیت فضل و آرزوهای او را این کتاب نشان میدهد. گویش استرآبادی نومنامه کمتر از جاودان نامه به فارسی آمیخته است ، و برخی واژه های گویش که در آن بکار رفته در «جاودان نامه » و «محرم نامه » و «محبت نامه » و «لغت استرآبادی » دیده نمیشود.
رسم خط نسخه ٔ جاودان نامه و نومنامه :
1- واژه های گویشی گاهی زیر و زبر دارد. زیر و زبر برخی واژه ها در جائی با جای دیگر فرق میکند، مانند مُن و مِن : من . بکند و بکند: کردند. 2- حرف «گ » در واژه های گرگانی و فارسی همیشه به صورت ک و حرفهای «چ » و «ژ» و «پ » گاهی با سه نقطه و گاهی با یک نقطه نوشته شده است ، مانند جن ، چن : زن .روج ، روچ : روز. وریزه ، وریژه : برخیزد. واز، واژ: باز. بس و پس : پس . 3- صدای پیش در برخی واژه ها گاهی باواو و گاهی با نشانه ٔ پیش نشان داده شده و گاهی هیچکدام از آن دو دیده نمیشود، مانند خنان و خونان و خُنان : ایشان . خیا و خویا و خیا: به او. خویشتن و خشتن : خویشتن . 4- گاهی و بجای ه نوشته شده ، مانند: اژو کو بجای اژه کو: از آنجا. درو کو بجای دره کو: در آنجا. خوو بجای خوه : او را. 5- بجای «ی » در آخر واژه های مانند برای و جای همزه دیده میشود. 6- زیر پاره ای «ی »ها دو نقطه گذاشته شده است . 7- بجای مد گاهی زیر و بجای زیر گاهی مد نوشته شده ، مانند آوی بجای اوی : آن است . اوی بجای آوی : آورد. 8- نشانه ٔ زبر از آخر برخی واژه ها افتاده و گاهی بجای آن حرف «ه » افزوده شده و گاهی هم نشانه ٔ زبر و هم «ه » هر دو دیده میشود، مانند خوَ و خو و خُوَه و خوه : او را. اَوَ و اَوَه : آنرا. کی بو و کیه بو: کرده باشد. کری َ و کریه : کنید.9- در آخر برخی واژه ها گاهی «ه » و گاهی «ی » دیده میشود، مانند دره و دری : است . اسپه و اسپی : سفید. چی وچه : چه . بمیری و بمیره : بمیرد. بکیری و بکیره : بگیرد. 10- از بالای برخی «آ»ها «مد» افتاده است ، مانند: اوین بجای آوین : آوردن . اواژه بجای آواژه : آواز. اسه بجای آسه : آید. 11- «ذ» در برخی واژه ها بصورت «د» نوشته شده است ، مانند غدا: غذا. گدشتن : گذشتن . قسمت پدیر: قسمت پذیر. 12- جابجا شدن نقطه و افتادن و کم و زیاد شدن آن ، برخی واژه ها را بصورت واژه ٔ دیگر درآورده یا صورتی به برخی واژه ها داده که پی بردن به صورت اصلی و معنی آن دشوار است ، مانند یراسه بجای براسه : برآید. براسه بجای یراسه : فرودآید. نیکامه بجای بنکامه : نخواهد. جبوی بجای جیوی : چه میگوئی . خناین بجای خنانن : ضمیر سوم شخص جمع ملکی . خوستن بجای خوشتن : خویشتن . نیکی بجای بنکی : نکرد. 13- در نفی برخی فعلها که با «ب » و «ن » ساخته شده (مانند بنبره : نبرد) گاهی نقطه ٔ «ب » پس از نقطه ٔ «ن » گذاشته شده و این درست نیست . 14- در برخی واژه ها کسره و «ی » بجای یکدیگر بکار رفته ، مانند اون و اوین : آنم ، آن هستم . ازن و ازین : چنین . بند و بیند: باشند. 15- برخی «د»ها بصورت «و» نوشته شده ، مانند وری بجای دری : است . واشتا بجای داشتا: داشتی . 16- برخی واژه ها غلط نوشته شده ، مانند سورة بجای صورة: چهره . کذاردن بجای کزاردن : گزاردن . سپری بجای سپردی : سپرد. هجینه بجای هیجنه : میزند. دنبکه بو بجای دنکیه بو: نکرده باشد. (واژه نامه ٔ گرگانی ص 45). در اینجا «ش » نسخه ٔ 363 دانشگاه را نیز نباید فراموش کرد که در فهرست ج 1 صص 80-84 معرفی شده است .
5- محبت نامه ، این کتاب را عزاوی به علی الاعلی نسبت داده لیکن دکتر صادق کیا گوید: از فضل است و بیشتر سخن از عشق و معنی آن رانده و بسیاری از سخنان خویش را که در جاودان نامه نوشته در آن نیز آورده است . نثر «محبت نامه » مانند «جاودان نامه » است ولی واژه های گرگانی در آن کمتر بکار رفته و بیشتر متن آن به فارسی است ، و در آن واژه ٔ گرگانیی که در «جاودان نامه » و «نومنامه » نیامده باشد دیده نمیشود. نسخه ای از این کتاب را آقای دکتر مهدی بیانی رئیس کتابخانه ٔ ملی تهران به نگارنده [ دکتر صادق کیا ] دادند. این نسخه بقطع 14/5*9/5 سانتیمتر و قطع جدول آن 10*6 سانتیمتر است و بخط نستعلیق خفی متوسط و در سال 1107 هَ . ق . نوشته شده . متن محبت نامه 271 صفحه و آغاز آن چنین است : «هو در تقسیم وجه آدم و حوا بشناس و بخوان ای خواننده ٔ خطوط وجه کریم آدم »، و پایان آن چنین است : «پس منزل آخر هم از علما و زاهدان و حکماء و شهدا به عالم عشق الهی میکشد که اذا قتله نادیته ». پس از «محبت نامه » در این نسخه 9 صفحه ٔ دیگر دیده میشود که سخنانی پراکنده به فارسی و ترکی در آن کج و راست نوشته شده و در میان آنها بخشی است در یک صفحه و نیم ذیل عنوان «تعریف قوه لسید شریف » به فارسی و صفحه ای ذیل عنوان «مناجات » به شعر فارسی وسپس بخشی در شانزده صفحه و نیم بی عنوان هست ، و آن همان «لغت استرآبادی » است که حروفیه برای فهمیدن نوشته های فضل درست کرده اند و معرفی آن خواهد آمد. پس از «لغت استرآبادی » چند سطر ذیل عنوان «مناجات حضرت علی کرم اﷲ وجهه » بعربی و بخشی پیرامون یک صفحه در پاسخ پرسش کسی که از معنی حقیقی «ان اﷲ و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (قرآن 56/33) بپرسد، دیده میشود. در این نسخه ٔ «محبت نامه » زیر یا بالا یا پهلوی برخی واژه های گرگانی معنی آن داده شده است . شرح نسخه ای از محبت نامه را بلوشه ۞ در جلد اول فهرست کتابهای فارسی کتابخانه ٔ ملی پاریس صص 127-128 داده و گوید آغاز کتاب در آن نسخه این است : «هو در تقسیم و (وجه ) و (و غلط و د درست آن است که صورت کوتاه نوشته ٔ آدم باشد) و و (حوا) بشناس ای خواننده ٔ طوط (خطوط) وه (وجه ) کریم د (آدم )».
6- محرم نامه ، گذشته از آن سه کتاب نثری فضل اﷲ،کتابی از یکی از پیروان او به گویش گرگانی و بنام «محرم نامه » در دست است . هوارت این کتاب را در متون حروفی ۞ صص 13-58 چاپ کرده و ترجمه ای از آن بزبان فرانسه در همان کتاب صص 20-94 داده است . متن و ترجمه هر دو غلط دارد. نویسنده ٔ «محرم نامه » مردی است بنام سیداسحاق که باید همشهری فضل باشد. وی سال زادن خود را در همین کتاب سال 771 هَ . ق . و سال آغاز نوشتن «محرم نامه » را 828 هَ . ق . مینویسد و چنانکه از ص 44 آن برمی آید در سال 831 هنوز آنرامینوشته . براون در مقاله ٔ خود در سال 1907 در مجله ٔژورنال آسیاتیک ۞ از کتاب دیگری بنام «شراب نامه » از سیداسحاق یاد میکند که در سال 814 هَ . ق . بشعر فارسی سروده و نیز این رباعی را از رباعیات سیداسحاق می آورد:
«سی سال ز بعد مرگ از ف (فضل )خدا
ناگاه به گوشم آمد از غیب ندا
که (که ای ) مرده ٔ صدساله چه خفتی در خاک
برخیز که هنگام حساب است و جزا».
و اتوره روسی ۞ در فهرست کتاب های فارسی کتابخانه ٔ واتیکان از «امانت نامه ٔ» سیداسحاق نام میبرد که در آن از سیداسحاق چنین یاد شده : «امیر کبیر حق الحق بحق و المعارف سیداسحاق ماورأالجنة». در حاشیه ٔ ورق 135 «جاودان نامه » این دو بیت از او نقل گردیده :
«ف و ض و ل چون صورت گرفت
خویشتن را اذن و عین و انف گرفت
بست آیین نقش رویت از دورو
فضل حق با فضل حق بین روبرو».
سیداسحاق در «محرمنامه » بسیاری از اصول عقاید و اندیشه های حروفیان را شرح داده و از این رو محرمنامه ٔ او از نظر بررسی دین حروفی گرانبهاست . گویش گرگانی این کتاب با گویش گرگانی نوشته های فضل فرقی ندارد، و برعکس «محبت نامه » و «جاودان نامه » هیچ صفحه ای از آن به فارسی نیست و نثر آن کمتر به فارسی آمیخته شده است .
7- لغت استرابادی ، حروفیان برای فهمیدن کتابهای فضل واژه نامه ای از واژه های گرگانی نوشته های او درست کرده اند که زمان نوشتن و نام نویسنده ٔآن به نظر نگارنده نرسیده . عنوان این واژه نامه در نسخه ای از آن که در پایان نسخه ٔ موزه ٔ بریتانیاست «لغت استرابادی » است . جز این پنج کتاب نثر، نوشته ٔ دیگری از گویش گرگانی به نظر نرسید. نسخه ای از این «لغت استرآبادی » پیوسته به نسخه ٔ محبت نامه است که معرفی آن گذشت و واژه های گرگانی در آن جدا از یکدیگر بردیف الفبای فارسی (فقط با در نظر گرفتن حرف اول واژه ) و بخط نستعلیق نوشته و زیر هریک معنی آن داده شده است ،و به این واژه ها آغاز میشود: اوی ، آوی ، اون (آن است ، آورد، آوردن )، و به واژه ٔ «یارا» پایان می یابد. گذشته از اینکه همه ٔ واژه های گرگانی نوشته های فضل در «لغت استرآبادی » نیامده ، در لغتها و معنی آنها نیز غلط فراوان دیده میشود، برخی واژه های عربی و صورتهای کوتاه نوشته ٔ برخی واژه ها جزو واژه های گرگانی در آن آورده شده است . بخشی از نسخه ای از «لغت استرآبادی » را هوارت در متون حروفی ۞ آورده که در آن نیز، در واژه ها و هم در معنی آنها غلط دیده میشود. (واژه نامه ٔ دکتر کیا ص 47).
در اینجا سزاوار است فهرست کوتاهی از کتابهائی که امروز نزد این گروه ، مقدس است بیاوریم . برخی از این کتابها را عباس عزاوی در تاریخ العراق بین الاحتلالین ج 2 صص 246-254 و برخی را همو در الکاکائیة فی التاریخ ص 53 و برخی را مستر براون در تاریخ ادبیات ایران ج 3 و برخی را صاحب ذریعه آورده است :
1- آخرتنامه ، از فرشته زاده . 2- آدم نامه . 3- استوارنامه ، از میرغیاث الدین . 4- اسکندرنامه ، از علی الاعلی . 5- اطاعتنامه ، از کمال سنائی . 6- امانت نامه ٔ سیداسحاق . 7- بشارتنامه ، از رفیعی . 8-بکتاشی نفس لری . 9- بویروغ . 10- تحفةالعشاق . 11- تراب نامه . 12- توحیدنامه ٔ علی الاعلی . 13- توحید، از سلیمان افندی کاتبی به فارسی . 14- جاودان عرفی . 15- جاودان کبیر، از فضل اﷲ استرابادی . 16- حقایق نامه یا دیباچه ٔ حقایق . 17- حقیقتنامه . 18- حیاة. 19- خطبةالبیان (خطبةالافتخار)، چاپ شده . 20- خطبه ٔ تطنجیه (خطبةالاقالیم )، چاپ شده . 21- دیوان ابدال . 22- دیوان روحی بغدادی ، چاپ شده . 23- دیوان فضولی بغدادی ، چاپ شده . 24-دیوان محیطی . 25- دیوان نسیمی ، چاپ شده . 26 - دیوان نعیمی (فضل استرآبادی ). 27- دیوان ویرانی . 28- دیوان یمینی . 29- ذره نامه ، از سید شریف . 30- زبور داود، به عربی . 31- سرانجام ، از ملاعابدین . 32- شراب نامه ٔ سیداسحاق . 33- عرشنامه ، از فضل اﷲ استرابادی . 34- عرشنامه ، از علی الاعلی . 35- عرفنامه ، از فضل اﷲ استرابادی .36- عشقنامه ، از فرشته زاده . 37- فرقان الاخبار، از نعمةاﷲ ولی متوفی 834 هَ . ق . 38- فرقان اهل الحق . 39- فضیلت نامه . 40- فقرنامه . 41- فیضنامه . 42- قسمنامه ، از محیطی بابا. 43- قیامتنامه ، از علی الاعلی . 44- کتابچه ٔ بدرالدین . 45- کتابچه ٔ حروف . 46- کتابچه ، از فضل اﷲ. 47- کتابچه ، از گلشنی . 48- کتابچه ، از نسیمی . 49- کتابچه ٔ نقطه . 50- کتاب ویرانی . 51- کرسینامه ، ازعلی الاعلی . 52- کشفنامه ، از محیطی دده . 53- لغت استرآبادی . 54- مبداء و معاد. 55- مجموعه ٔ گلشنی . 56- محبتنامه ، از علی الاعلی . 57- محرمنامه ، از سیداسحاق . 58- محشرنامه ، از امیرعلی . 59- مرشد. 60- مفتاح الحیاة.61- مناقب بکتاش ولی . 62- نومنامه . 63- وحدتنامه ، از مقیمی . 64- ولایتنامه . 65- هدایتنامه .
برخی از این کتابها با سرآغازهائی بخامه ٔ رضا توفیق دانشمند ترک و کلمان هوارت چاپ شده و در آنها کتابخانه و جای نسخه ٔ این کتابها را یاد کرده اند. و برخی از آنها نسخه های فراوان دارد، و شماره های 15 - 24 - 25 - 27 - 29 - 41 - 42 - 43 - 50 - 51 - 52 - 54 - 55 - 57 - 61 نزد مرحوم عباس عزاوی در بغداد بوده و فهرست آنرا در کتاب «العراق بین الاحتلالین » آورده است . رجوع به «کاشف اسرار باطنیان » از اسحاق افندی و الکاکائیة فی التاریخ و العراق بین الاحتلالین ج 2 صص 246-254 و از سعدی تا جامی ص 393 و 506 وفهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 1 ص 80 و ج 2 صص 37-86 و جزوه ٔ شماره ٔ 13 ایران کوده و الذریعة بترتیب نام برخی از کتابهای ایشان شود.
نام جاها و کسان در کتب حروفیه : فضل درنومنامه برای برخی از خوابهای خود روز و ماه و حتی سال و جای دیدن آن را هم داده است ، ولی ردیف تاریخی را در نظر نگرفته . سالهائی که برای خوابهای خویش داده این است : 765 - 786 - 789 - 786 - 786 - 792 - 793- 796. نام جایهائی که فضل در آن بوده یا خواب دیده و در نومنامه آمده این است : عمارت توقجی ، توخجی اصفهان ، باکویه ، بروجرد یا وروجرد یا وروگرد (مردم لرستان این شهر را ورودگرد یا ورویرد میخوانند)، جزیره ٔ هزاره گری یا هزاره گیری (هزارجریب مازندران است که درتاریخ طبرستان هم هزارگری ضبط شده است )، خوارزم تبریز، دامغان ، صوفیان ، باغ صوفیان (گمان میرود که این باغ در بروجرد بوده و امروز نام کوئی از آن شهر، صوفیان است ). فقط برای دو خواب هم جای دیدن و هم سال دیدن داده و آن یکی از سال 786 است در باغ صوفیان و دیگری از سال 789 است در دامغان . فضل در این خوابها نام گروهی از مردم همزمان و پیروان و یاران خود را یادمیکند و آن نامها این است : مجدالدین ۞ ، سیدتاج الدین ۞ ، مولانا کمال الدین ۞ ، مولانامحمود راشتافی ۞ ، حسین کیا ۞ ، سیدعماد ۞ ، سلام اﷲ ۞ ، یوسف دامغانی ، سیدشمس الدین ، شیخ حسن ، ملک عزالدین ، عبید میرشمس ، درویش توکل ، درویش مسافر، درویش کمال الدین ، عبدالرحیم ، مولانا قوام الدین استرآبادی ، مولانا صدرالدین ، محمد رم فیروزه کوهی ، خواجه حسن ساوریح ، شیخ منصور، فخراینبک پسر فخر مؤید، خواجه بایزید امیر ولی پادشاه اویس ۞ عمر یا عمر سلطانیه ، پیر پاشا، تختمش خان ۞، امیر تیمور یا امیر تمور یا شل مرد ۞ . (واژه نامه ٔ گرگانی ص 36) (از سعدی تا جامی ص 398). عزاوی ، میرغیاث الدین ، حسن حیدر، سیدشریف ، ویران ، ابدال ، فرشته زاده ، بابا ندیمی را نیز در عداد حروفیان شمرده است .
رمزهای حروفیان : فضل و پیروان او بجای پاره ای واژه های فارسی یا عربی گاهی یک یا چند حرف از آنها را مینویسند و برای بازشناختن آنها از واژه هائی که درست نوشته شده بر روی آنها مد می گذارند یا خط میکشند. گاهی در برخی نسخه های یک کتاب این کوتاه نویسی بیش از نسخه های دیگر بکار رفته ،گاهی برای پاره ای واژه ها دو یا چند صورت کوتاه دیده میشود. خواندن نوشته های حروفیان بی شناختن این رمزها آسان نیست و از این رو خود ایشان جزوه ای بنام مفتاح حروف جاودان یا مفتاح کتب حروفیان ۞ یا مفتاح الحیات ۞ در این باره نوشته اند. در ذیل نمونه هائی از این نشانه ها داده میشود: ایم : ابراهیم . حف مقه : حرف مقطعه .صه : صورت . اه : الوهیت . ح ق : حضرت حق . صه د: صورت آدم . تع: تعالی . خطس : خط استوار. صه اه : صورت اﷲ. ج : جل . خل : خلقت . ط: خط. جبل : جبرئیل . د: آدم . طا: شیطان . ج نامه : جاودان نامه . ذ: ذات . طس : خط استوا. ج ه : جل عزه . ذق : ذات حق . طف : طواف . ج ی : جاودان نامه ٔ الهی . رضه : رضی اﷲ عنه . طو یا طوط: خطوط. چه : چهارده . سبعم : سبع مثانی . ط یا ط ی : خطوط الهی . ح : حضرت . ش نامه : عرشنامه . ظ: ظاهر. حف : حرف . ص : صلوة. ع : عرش نامه .ع : علیه السلام . ق تع: حق تعالی . م نامه : محبت نامه . عرم : علیه السلام . قن : قرآن . م ی : محبت نامه ٔ الهی . ع ی : عرشنامه ٔ الهی . ک : کلمه . ن : نقطه . عی : عیسی . ک اه : کلمةاﷲ. نس : انسان . ف : فضل . م : محمد. و: حوا. ف اه : فضل اﷲ. مج : معراج . و یا وه : وجه . ق : حق . مقه : مقطعه . وم : والسلام .
گویش گرگانی : از این گویش برخی از نویسندگان پیش از فضل یاد کرده اند. در حدود العالم که درسال 372 هَ . ق . نوشته شده ذیل عنوان «سخن اندر ناحیت دیلمان و شهرهای وی » چنین آمده است : «استراباد شهری است بر دامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان بدو زبان سخن گویند یکی به لوترا ۞ استرابادی و دیگری به پارسی گرگانی و از وی جامه های بسیار خیزد از ابریشم چون مبرم و زعفوری گوناگون ». مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم چ لیدن 1909 م . ص 368 مینویسد: «زبان کومش ۞ و گرگان به هم نزدیک است . «ها» [ بیشتر ] بکار میبرند. میگویند: هاده و هاکن و در آن شیرینی است . و زبان طبرستان بدان نزدیک است جز آنکه در آن شتابزدگی است ». گویش گرگانی که باید همان پارسی گرگانی «حدود العالم » باشد اکنون در شهر گرگان (استراباد) فراموش شده ، در دهات پیرامون گرگان نیز از بودن آن آگاهی نداریم . در برخی از این دهات به طبری (مازندرانی ) سخن میگویند. سندهائی که به گویش گرگانی از حروفیه در دست داریم برای شناختن و بررسی آن بسنده است . این گویش چه از نظر صورت واژه و چه از نظر دستور، همچنان که مقدسی یاد میکند با گویشهای شهر سمنان و پیرامون آن ۞ و نیز با گویش طبری همانندی دارد ۞ . یکی از برجسته ترین نکته های دستوری این دسته از گویشهای ایرانی بکار بردن ضمیرهای ملکی و مضاف الیه و صفت است پیش از نام و مضاف و موصوف ، و آوردن برخی یا همه ٔ حرفهای اضافه ، پس از نام و ضمیر. سندهای حروفی نشان می دهد که گویش گرگانی سنت ادبی خاص نداشته ، و نویسندگان آن را در قالب فارسی زمان خود ریخته اند. و مانند این است که واژه های فارسی را برداشته و بجای آن گرگانی گذاشته اند. حتی واژه های گرگانی را در دستور فارسی و واژه های فارسی را در دستور گرگانی به کار برده اند. و بیشتر جمله های نوشته های حروفی آمیخته از زبان فارسی و گرگانی است . در ذیل نمونه هائی از بکار رفتن واژه های فارسی در دستور گرگانی و برعکس داده میشود: بخو بجای خیا: به او. هیخواهان بجای هیخوازان : میخواهم . ورخیزه بجای وریزه : برخیزد. هیخواهه بجای هیخوازه : میخواهد. کرده بو بجای کیه بو: کرده باشد. خواستی بجای خواشتی : خواست . ساخته ببی بجای ساته ببی : ساخته شد. هکنند بجای هکرند: میکنند. دانسته ببو بجای زانا ببو: دانسته شود. بکنه بجای بکره : بکند. دیده بی بجای دیه بی : دیده بود. ماه بجای امو: ما را. کنه بجای کره : کند. نیاوره بجای نیاره : نیاورد. خوده بجای خشتنه یا خوشتنه : خود را. اشتا باشند بجای اشتا بند: ایستاده باشند. نداده بو بجای ندا بو: نداده باشد. نامه ٔ منه ببر بجای منن نامو ببر: نامه ٔ مرا ببر. تو خلیفه منا و نامه منا بجای تو منن خلیفه یا و مَنن نامه یا: تو خلیفه ٔ منی و نامه ٔ منی . (واژه نامه ٔ گرگانی صص 40-42).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.