اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آدم

نویسه گردانی: ʼADM
آدم . [ دَ ] (ع ص ) گندم گون . سیاه گونه . سیه چرده . اَسْمَر. || و در آهو، سفیدی که خطهای خاکی رنگ دارد. || اشتر سفید. ج ، اُدْم ، اُدْمان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جان آدم . [ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روح آدم . روان آدم . || کنایه از چیز غریب و کمیاب : این حرف نقش لوح مزار سکندر است بگذار آب...
عقار آدم . [ ع ُ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نباتی باشد دوائی سفید و به زردی مایل ، گویند بیخ درخت انار صحرائی است . ضماد کردن آن کوفتگ...
آدم آبی . [ دَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مردم آبی ، و آن وجود اساطیری و بی اصل است و دریا را مردمی نیست .
آدم پیرا. [ دَ ] (اِخ ) مصوِّر. نامی از نامهای خدای تعالی . || (نف مرکب ) مرشد کامل و مکمل . (برهان ).
آدم شناس . [ دَ ش ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آدمی شناس . آنکه اخلاق و سریرت مردم از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان شناسد.
صحف آدم . [ ص ُ ح ُ ف ِ دَ ] (اِخ ) و آن بیست و یک صحیفه بوده است . (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 33).
حله ٔ آدم . [ ح ُل ْ ل َ / ل ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رنگ سبز است . (شرفنامه ٔ منیری ).
دو نفر بودن
اشتره آدم . [ ] (اِخ ) از رستاق سراجه واقع در قم . (تاریخ قم ص 136). و همان مؤلف ذیل سراجه (ص 114) آرد: اشتره آدم . ۞
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.