اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احم

نویسه گردانی: ʼḤM
احم . [ اَ ح َم م ] (ع ص ) تیر ناتراشیده ٔ پیکان نانهاده . || سیاه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || مرد سیاه دندان . (مهذب الاسماء). || اسب سیاه . (مهذب الاسماء). || سپید. (از لغات اضداد است ). || کُمَیت اَحم ّ؛ آن که رنگ حُمَّه دارد. (منتهی الارب ). ج ، حُم ّ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
اهم .[ اَ هََم م ] (ع ن تف ) مهمتر. ضرورتر. (ناظم الاطباء). کنایه از مشکل تر و ضرورتر. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). نعت تفضیلی از مهم : الاهم ...
اهم . [ اُ ] (اِ) ۞ واحد مقاومت ۞ الکتریکی مدار است و آن مقاومت ستونی از جیوه است در برابرجریان الکتریسیته با این مشخصات : درجه ٔ حرا...
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى سرچشمه اش پارسى ست واژه هومَت Humat در پهلوى به معناى اندیشه ى نیک را تازیان (اربان) برداشته و معرب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.