اهم
نویسه گردانی:
ʼHM
اهم .[ اَ هََم م ] (ع ن تف ) مهمتر. ضرورتر. (ناظم الاطباء). کنایه از مشکل تر و ضرورتر. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). نعت تفضیلی از مهم : الاهم فالاهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سخت در اندوه دراندازنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اَهَم . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اهم . [ اُ ] (اِ) ۞ واحد مقاومت ۞ الکتریکی مدار است و آن مقاومت ستونی از جیوه است در برابرجریان الکتریسیته با این مشخصات : درجه ٔ حرا...
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى سرچشمه اش پارسى ست واژه هومَت Humat در پهلوى به معناى اندیشه ى نیک را تازیان (اربان) برداشته و معرب...
احم . [ اَ ح َم م ] (ع ص ) تیر ناتراشیده ٔ پیکان نانهاده . || سیاه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || مرد سیاه دندان . (مهذب الاسماء). || اسب...