اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارساء

نویسه گردانی: ʼRSAʼ
ارساء. [ اِ ] (ع مص ) ایستادن بر جای . استوار شدن . (منتهی الأرب ). || استوار کردن : و الجبال ارسیها (قرآن 32/79)؛ و کوهها را استوار کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 467). || بجای بداشتن . (تاج المصادربیهقی ). بر جای بداشتن . (زوزنی ). ثابت کردن . بر جای استوار کردن . بر جای ایستاده کردن (چنانکه کشتی را). (منتهی الأرب ). لنگر زدن کشتی را. (منتهی الأرب ) لنگر انداختن کشتی را یعنی در مرسی او را متوقف داشتن : و نحن ارسینا فی واد باسفلها. (رحله ٔ ابن جبیر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ارثاء. [ اَ ] (ع ص ) تأنیث آرَث . گوسپند سیاه سپید. (مهذب الاسماء).
ارثاء. [ اَ ث َءْ ](ع ص ) کبش ارثاء؛ گوسپند سیاه سپید بهم آمیخته . (منتهی الارب ). قچقار سیاهی سپیدی آمیخته . مؤنث : رَثْآء.
ارسا. [ اِ ] (اِ) ۞ بیخ سوسن آسمان گونست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ایرسا. بیخ قسمی از سوسن کبود برّی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ذیل سوسن ). ریشه ٔ...
ارسا. [ اُ ] (اِ) اُرس . رجوع به اُرس شود.
ارصاء. [ اِ ] (ع مص ) پائیدن در جائی و نگذاشتن آنرا. (منتهی الأرب ).
عرساء. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
رود ارس
آرسا در سنسکریت آرسه Arsa و به معنی نیت است. ***فانکو آدینات 09163657861
اشک چشم. از یک دیدگاه دیگر یعنی هرس آرامش
ارسع. [ اَ س َ ] (ع ص ) دردمند نیام چشم . (منتهی الأرب ). تباه پلک . (تاج المصادر بیهقی ).آنکه پلک او بیمار است . مؤنث : رَسْعاء. ج ، رُسع.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.