اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصول

نویسه گردانی: ʼṢWL
اصول . [ اَص ْ وَ ] (ع ن تف ) جهنده تر بر کسی . حمله کننده تر.
- امثال :
اصول من حمل .
و رجوع به صول و صولة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اثول . [ اُ ] (ع مص ) بن گرفتن . استوار شدن . (منتهی الارب ).
اثول . [ اَ وَ ] (ع ص ) دیوانه . (زوزنی ).احمق . || کم نصرت . کم خیر. || سست کار. || سست رو. || تکه ٔ ۞ دیوانه . ج ، ثول . (منتهی الارب ).
اثول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَثل . درختان شوره گز.
اثول . [ اُ ] (اِخ ) موضعی است در خوزستان که ذکر آن در فتوح اسلام آمده است . (معجم البلدان ) (مراصد).
عثول . [ ع َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || (اِ) خرمابن سطبر تنه درشت . (آنندراج ). النخلة الجافیة الغلیظة. (اقرب الم...
عثول . [ ع ِث ْ وَ ل ل ] (ع ص ) مرد گنگلاج فروهشته گوشت . || مرد بسیارموی سرو بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سطبر و...
عسول . [ ع َ ] (ع ص ) نیزه ٔ جنبان . (منتهی الارب ). سخت اهتزاز. (از اقرب الموارد). || مرد نیک صالح . (منتهی الارب ). واحد عُسُل یعنی مردان ...
عسول . [ ع ُ ] (ع مص ) سخت جنبیدن نیزه . (از منتهی الارب ): عسل الرمح ؛ اهتزاز آن نیزه شدید شد. (از اقرب الموارد). عَسْل . عَسَلان . و رجوع ب...
عسول . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسل شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.