اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افساء

نویسه گردانی: ʼFSAʼ
افساء. [ اَ س َءْ ](ع ص ) مرد برآمده سینه ٔ درآمده پشت یا مرد بیرون آمده سینه و ناف یا آنکه گویی سرین او به درد است وقت رفتار یا آنکه چون نشیند بی کوشش تمام برخاستن نتواند یا آنکه استخوان پشت او در بر سوی ران درآمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه استخوان سینه و پشت او درآمده یا آنکه سینه و ناف او برآمده یا آنکه چون راه رود سرین وی بدرد آید و یا کسی که چون نشیند نتواند بی کوشش برخیزد یا کسی که استخوان پشت او از سوی ران درآمده باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
افثاء. [ اِ] (ع مص ) سستی آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مانده شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (صراح ). || آرمیدن ...
افسا. [ اَ ] (نف ) رام کننده و افسونگر. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). فسون خواننده و افسونگر برای رام کردن مار و غیره . (انجمن آرای ناصری ). ا...
افصاء. [ اِ ] (ع مص ) رفتن گرما و سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفتن گرما و زمستان . (ناظم الاطباء). بگذشتن گرما. (تاج المصادر بیهقی ). || ...
اسم خاص - نام یکی از سرداران هخامنشی و نام یک روستا در همدان
افصع. [ اَ ص َ ] (ع ص ) کودک سر نره بیرون آمده از غلاف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پری افسا. [ پ َ اَ ] (نف مرکب ) پری افسای . افسونگر یعنی صاحب تسخیر یاکسی که از برای تسخیر جن افسون خواند. (برهان قاطع).پریسای . پری بند. پریخ...
چشم افسا. [ چ َ / چ ِ اَ ] (نف مرکب ) چشم افسای . با چشم فریب دهنده . افسونگر با چشم : چو داد اندیشه ٔ جادو دماغم زچشم افسای آن لعبت فراغم . نظا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.