اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوق

نویسه گردانی: JWQ
جوق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن . (آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. (ذیل اقرب الموارد) :
هر کجا باشند جوق مرغ کور
بر تو جمع آیند ای سیلاب شور.

مولوی .


شب نیست که از برج فلک زآه دمادم
تأثیر دو صد جوق کبوتر نپرانند.

تأثیر (از آنندراج ).


چشم نااهل اگر با سخن من افتد
خیل صد جوق پری رم کند از دیوانم .

تأثیر (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
قلعه جوق الفلو. [ ق َ ع َ اِ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 23هزارگزی جنوب بخش و 17هزارگزی شوسه ٔ ...
جوغ . (اِ) ۞ بروزن دوغ ، چوبی را گویند که در وقت زراعت کردن بر گردن گاو نهند. (برهان ). رجوع به جغ و یوغ و جه شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.