جوق
نویسه گردانی:
JWQ
جوق . [ ج َ وِ ](ع ص ) کج گردیده روی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
قلعه جوق الفلو. [ ق َ ع َ اِ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 23هزارگزی جنوب بخش و 17هزارگزی شوسه ٔ ...
جوغ . (اِ) ۞ بروزن دوغ ، چوبی را گویند که در وقت زراعت کردن بر گردن گاو نهند. (برهان ). رجوع به جغ و یوغ و جه شود.