اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حظا

نویسه گردانی: ḤẒA
حظا. [ ح ُ /ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حظوة. تیرهای خرد بقدر ذراع که کودکان با آن بازی کنند. (آنندراج ). رجوع به حظوه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
هذا. [ ها ] (ع ضمیر، اِ) اسم اشاره است به معنی «این » که بدان به شخص یا شی ٔ قریب اشاره کنند. (ناظم الاطباء). مرکب از ها و ذا اشاره . (از...
هذاء. [هَُ ] (ع اِمص ) بیهوده گویی از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). هذو. هذی . هذیان . (یادداشت به خط مؤلف ).
هذاء. [ هََ ذْ ذا ] (ع ص ) مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب . (منتهی الارب ). کثیرالهذیان . (اقرب الموارد). هذاءة. رجوع به هذاءة شود.
هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود.
هزع . [ هَُ زَ ] (ع ص ) شیر بسیار سخت شکننده ٔ شکار. (منتهی الارب ). هَزّاع . (اقرب الموارد). رجوع به هزاع شود.
هضاء. [ هََ ض ْ ضا ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمه ٔ اسبان . (ناظم الاطباء). خیل . (اقرب الموارد).
مع هذا. [ م َ ع َ ها ذا ] (ع حرف ربط مرکب ) به معنی با این ، یعنی با وجود این معنی . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ رابطه ٔ مأخوذ از تازی یعنی با...
علی هذا. [ ع َلا ها ] (ع ق مرکب ) مرکب از: «علی » (بر) + «هذا» (این ) عربی ، که در فارسی به جای قید ترتیب و تعلیل به کار رود. بنابراین . ازین...
علی حذاء. [ ع َ ی ِ ح َذْ ذا] (اِخ ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنّی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و ساکن شیراز بود. وفات او پس از س...
صالح حذاء. [ ل ِ ح ِ ح َذْ ذا ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در شمار «من لم یرو عنهم » ذکر کرده و گوید: حمیدبن زیاد از احمدبن میثم از وی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.