اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هضاء

نویسه گردانی: HḌAʼ
هضاء. [ هََ ض ْ ضا ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمه ٔ اسبان . (ناظم الاطباء). خیل . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
هذاء. [هَُ ] (ع اِمص ) بیهوده گویی از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). هذو. هذی . هذیان . (یادداشت به خط مؤلف ).
هذاء. [ هََ ذْ ذا ] (ع ص ) مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب . (منتهی الارب ). کثیرالهذیان . (اقرب الموارد). هذاءة. رجوع به هذاءة شود.
هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود.
حذاء. [ ح ِ] (ع اِ) برابر. (دهار) (غیاث ). ازاء. مقابل . (منتهی الارب ). محاذات . ازاء. (زوزنی ). مقابلة. (زوزنی ). رویاروی . روبرو: حذاءالشی ٔ؛ ازا...
حذاء. [ ح ِ ] (ع مص ) برابر کردن چیزی را با چیزی . برابر کردن چیز با چیز. برابر کردن در جهت . || اندازه کردن کفش و بریدن . (از منتهی الارب )...
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذ...
حزاء.[ ح َ ] (ع مص ) برداشتن گوراب (سراب ) چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). || گرد کردن شتران و راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن...
حزاء. [ ح َ ] (ع اِ) حزا. رجوع به حزا شود.
حزاء. [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. (معجم البلدان ).
حزاء. [ ح َزْ زا ] (ع ص ) خرافی . وهم پرست ۞ . || منجم . ستاره شناس . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.