اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرء

نویسه گردانی: ḴRʼ
خرء. [ خ َرْءْ ] (ع مص ) ریدن و پلیدی انداختن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
پیش خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) که پیش خرد. که قبل از فرا رسیدن موعد بخریدن متاعی پردازد. || (مص مرخم ،اِ مرکب )پیش خریدن . خریدن چیزی قبل ا...
حجه خر. [ ح َج ْ ج ِ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که برای میت مستطیع وکیل انتخاب کند و حجه فروش را در برابر مزدی بحج فرستد.
خراج خر. [ خ َ خ َ ] (اِ مرکب ) آوازی که از گلوی مردم یا گلو فشرده برآید. (از آنندراج ). شاید خراخر باشد. رجوع به خراخر در این لغت نامه شود.
خر بربط. [ خ َ رِ ب َب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرک ساز. خرک سازهای زهی چون تار و بربط و سه تار و امثال آن : گاو وعنبر فکن برهنه تن است...
خر دجال . [ خ َ رِ دَج ْ جا ] (اِخ ) خر متعلق به دجال . معروفست چون دجال ظهور کند خری که او بر آن سوار است خواص عجیبی دارد که از آنجمله ا...
خر دشتی . [ خ َ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خر وحشی . فراء. یحمور. عیر. بنات سعدة. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، عِلْج . (یادداشت بخط مؤلف ). خ...
خرده خر. [ خ ُ دَ / دِ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه آذوقه ٔ خانه روزبروز خرد نه یکجا برای ماهی یا سالی . مقابل عمده خر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خر دیزه . [ خ َ رِ زَ / زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خری که برنگ خاکستریست و از کاکل تا دستش خط سیاه خاکستری کشیده شده .- امثال :خر دیزه ...
خر رباب . [ خ َ رِ رُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن آلت چوبین که بر کاسه ٔ رباب و امثال آن بود و تارها بر آن کشند : نشاند عدل تو بر گاو زهره ...
خر سیاه . [ خ َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خری که پوست بدنش سیاه است . اَدْلَم . (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.