خزی
نویسه گردانی:
ḴZY
خزی . [ خ ِزْی ْ ] (ع مص ) در بلا و شهرت افتاده و ذلیل و خوار گردیدن . (از منتهی الارب ). خوار شدن . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَزی ̍ رجوع به خَزی ̍ شود. || رسوا شدن . خَزی ̍. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). (از اقرب الموارد). || شرم داشتن . (منتهی الارب ). (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خزی . [ خ َزْی ْ ] (ع مص ) غلبه کردن بر کسی در خواری . یقال : خازانی فلان مخازاة فخزیته . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خزی . [ خ َ زا ] (ع مص ) خوار گردیدن ، خِزی . (منتهی الارب ). || رسوا شدن . (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). (از اقرب الموارد).
خزی . [ خ ِزْی ْ ] (ع اِمص ) خواری . (از منتهی الارب ). || رسوائی . (منتهی الارب ) : ملک قدیم و دودمان کریم آل سامان بر باد داد و بدنامی ان...
خزی . [ خ َزْی ْ ] (ع ص ) رسوا. (از غیاث اللغات ) : سخن حجت بر وجه ملامت مشنوتا نمانی به قیامت خزی و خوار و ملیم .ناصرخسرو.
هنگامی که جمعی از دوستان از میخانه ای به میخانه ی دیگر می روند و در هر میخانه مشروب می نوشند. به آن میکده گردی و خرابات روی نیز گفته می شود.
معادل ان...
خذی . [ خ َ ذا ] (ع مص ) سست و مسترخی گردیدن چیزی . (از ناظم الاطباء). || سست و کوفته گردیدن گوش و از بن کج شدن آن بسوی روی . (از منته...
خذی . [ خ ُ ذَی ی ] (ع اِ) از القاب خر است . (ناظم الاطباء).
خظی . [ خ ُ ظا ] (ع مص ) رجوع به خظا در این لغت نامه شود.