اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دأل

نویسه گردانی: DʼL
دأل . [ دَءْ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ). || ابن آوی . (اقرب الموارد). شغال .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
یا و دال .[ وُ ] (ترکیب عطفی ) به واو عاطفه اسم دو حرف است (ی .د) حرف «یا» بشکلی که در مفردات می نویسند در تقویم علامت برج دلو است و هم ...
اسب‌دال یا هیپوگریف (hippogriff) موجودی است افسانه‌ای که نیمهٔ جلویی بدنش از عقاب و پاها و بخش عقبی بدنش نیم‌تنهٔ یک اسب است.[۱][۲] خالق این موجود را ...
دشت دال . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم . سکنه ٔ آن 172 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج . محصول آنجا غلات ، خرما، ...
قاف و دال . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) علامت اختصاری قول و دلیل . قول و دلیل . || مزخرف . هرزه . || هرزه گوئی . || هرزه کاری . || طم...
نرخ شارش. آهنگ شارش. در فیزیک و مهندسی برای بیان میزان جریان عبوری از مقطعی خاص در واحد زمان به کار می‌رود.
دعل . [ دَ ع َ ] (ع مص ) فریب دادن . (از اقرب الموارد). || (اِ) فریب . (منتهی الارب ).
دال خال . (اِ مرکب ) (از: دال ، به معنی دار + خال ، به معنی شاخه ) نهال و درخت نونشانده و پیوندنکرده را گویند. (برهان ).
دال من . [ م َ ] (اِ) مرغی است که آنرا بعربی عقاب گویند. (برهان ) (آنندراج ).
دال عدس نام غذایی است که از عدس سرخ تهیه می شود. این غذا ریشه هندی داشته و در مناطق جنوبی ایران به ویژه خوزستان باب است.
دال پره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دارپره . مرغی کوچک و خوش آواز. (ناظم الاطباء). صعوه . (زمخشری ). و شاید مصحف و یا صورت دیگری از دالبزه باش...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.