اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرت

نویسه گردانی: ḎRT
ذرت . [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) گیاهی است چون نی و آن را میوه ای به بزرگی یک و دو خیار بلفافهائی پیچیده و به درون میوه چوبی است که خوردنی نیست و بر آن دانه های بسیار منتظم و پیوسته هست هر یک چند نخودی خرد که تمام سطح را پوشیده است و آن دانه ها خوراکی باشد که برشته کنند و یا در آب پزند خوردن را ۞ بلال . گندم ِ مَکه . گَندُمَکَه . مَکَه گندم مصری . گندم مکی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
گل ذرت . [ گ ُ ل ِ ذُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 66000گزی شمال خاوری بندرعباس ، سر راه مالرو س...
اصل ذرت . [ اَ ل ِ ذُرْ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الذرة شود.
کاکل ذرت . [ ک ُ ل ِ ذُرْ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رشته های افشانی که بر سر میوه ٔ ذرت باشد. دسته ای ازالیاف که بر سر میوه ٔ ذرت است و ...
ذرت خوشه ای . [ ذُ رْ رَ ت ِ ش َ / ش ِ ] ۞ (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قسمی از حبوب غذائی بومی افریقا و هند و بالای آن گاه به چهار تا پنج گز ر...
زرت . [ زُرْ رَ ] (اِ) غله ٔ معروف که به هندی جواری گویند ۞ و در عربی ذرة آمده و ظاهراً معرب کرده اند. (فرهنگ رشیدی ). غله ای است معروف ...
زرت . [ زِ ] (اِ) زرشک . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ۞ امبرباریس . زَرَک . (مفاتیح ، یادداشت ایضاً).
زرت . [ زَ ] (ع مص ) خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
زرط. [ زَ ] (ع مص ) لقمه فروبردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضرط. [ ض َ ] (ع مص ) ضَرِط. تیز دادن . (منتهی الارب ).
ضرط. [ ض َ رِ ] (ع مص ) ضَرط. تیز دادن . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.