اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعش

نویسه گردانی: RʽŠ
رعش . [ رَ ع ِ ] (ع ص ) مرد بددل و ترسنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جبان . (از اقرب الموارد). || آنکه می لرزد. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || مرد شتاب و چالاک در جنگ . || مرد شتاب و چالاک در نیکی و احسان (از اضداد است ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رعش . [ رَ] (ع مص ) یا رَعَش . لرزه گرفتن کسی را و لرزیدن او.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). لرزان شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). ...
رعش . [ رَ ع َ ] (ع مص ) رَعش . رجوع به رَعش شود.
راش  راش  نام فارسی: نام عربی: «زان»، «نَبَعْ»، «شجرۀالنبع»، «بشجیر»، «شوحَطْ» و «شریان» نام انگلیسی: نام محلی: در گیلان، کلارستاق، کج...
راش . (ع ص ) ۞ سست و ضعیف . (آنندراج ).- جمل راش ؛ شتر سست پشت . (منتهی الارب ). شتر پست پشت . (ناظم الاطباء). || شتری که صاحب گوش بسی...
راش . (ع اِ) ۞ پر مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرغی که پر درآورده . (از اقرب الموارد).
راش . (اِ) توده و انبار غله ٔ پاک شده را گویند مرادف جاش . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ رشیدی ). توده و انبار غله .(غیاث اللغات )...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.