اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رؤد

نویسه گردانی: RWD
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ریش . (منتهی الارب ). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رَأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || سهولت و رفق . گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
هفت رود. [ هََ ] (اِخ ) هفت آب . نام قدیم پنجاب است . (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 25) : بکن شادم از شادی این سرود...
ویس رود. (اِخ ) دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و فرزندان . (فرهنگ رازی ). زاد و ذریات . زه و زاد. رجوع به زاد شود.
صافی رود. (اِخ ) رودخانه ای است که از سهند برخیزد و در بحیره ٔ چیچست ریزد. (نزهةالقلوب مستوفی ج 3 ص 87). از کوه سهند برخیزد و از مراغه گذشته ...
غنده رود. [ غ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی غندرود. (از برهان قاطع). بمعنی نفیر که کوچکتر از کرنای است ، و در زمان قدیم هر وقت که آن را میزدن...
شصتن رود. [ ش َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان . آب آن از چشمه های محلی است . سکنه ٔ آن 100 تن و محصول آنجا برنج...
سجاس رود. [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش قیدار شهرستان زنجان و همچنین نام رودخانه ای است که از این دهستان سرچشمه گرفت...
زنگی رود. [ زَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است معروف که از پهلوی شهر ایروان می گذرد و منبع آن دریاچه ٔ کوکجه است که به رودخانه ٔ ارس متصل می...
زرینه رود. [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ] ((اِخ ) آن را سابقاً «جغتوچای » می نامیدند و قریب 240 هزار گز طول دارد و ازکوههای چهل چشمه و کردستان سرچشمه م...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۵ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.