اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاسم

نویسه گردانی: ʽASM
عاسم . [ س ِ ] (ع ص ) رنج و سختی رساننده بر عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زحمت کشنده جهت عیال بود. (اقرب الموارد). || مرد طامع. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ج 6 ص 95).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
عصم . [ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). || باقی مانده ٔ اثر حنا و قطران و خضاب و مانند آن در دست و پا. (منتهی الارب...
عصم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام جبلی است ازآن ِ هذیل . || قلعه ای است ازآن ِ بنی زبید در یمن ، و آن را عُصُم نیز گویند. (از معجم البلدان ) (از منته...
عصم . [ ع ُ] (اِخ ) ابن وهب بن ابی ابراهیم تمیمی برجمی ، مکنی به ابوشبل . شاعر و از اهالی بصره بود. وی در زمان مأمون خلیفه می زیست و او ر...
اثم . [ اِ ] (ع اِ) گناه . ذنب . وزر. بزه . جناح . معصیت . جرم . خطا. عصیان . ناشایست . || می . باده . (منتهی الارب ). || قمار. || کاری که کر...
اثم . [ اِ ] (ع مص ) گناه کردن . (منتهی الارب ). گناهکار شدن . بزه مند شدن . (زوزنی ).
اثم . [ اَ ] (ع مص ) بزه شمردن بر کسی . گناهکار شمردن : اَثمه ُ اﷲ فی کذا؛ گناهکار شمراد او را خدای در این کار. (منتهی الارب ).
اصم . [ اَ ص َم م ] (ع ص ، اِ) کر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (مؤیدالفضلا) (مهذب الاسماء). در لغت ضد سمیع است . (از معجم البلدان ). کر را گو...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابن ابی ربیعة. از شجعان قبیله ٔ بنی شیبان عرب بود که بخاطر خونخواهی یک تن صد تن ، از قبیله ٔ تمیم را بکشت و در م...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابوبکر عبدالرحمن ... رجوع به اصم عبدالرحمن بن کیسان و ابوبکر شود.
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (متوفی 931 هَ . ق . / 1526 م .) احمدبن محمد بانی مصری شافعی ، معروف به اصم (شهاب الدین ). از مفسران بود. او راست : ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.