عظر
نویسه گردانی:
ʽẒR
عظر. [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَظور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَظور شود.
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
آزر. [ زَ ] (اِمص ، اِ) مخفف آزار. (برهان ). || (ص ) کج طبع. (برهان ).
آزر. [ زَ ] (فعل امر) صیغه ٔ امر از آزردن : نگار و صورت آن بت به هند و چین در هم شکست خامه ٔ مانی و رنده ٔ آزرنگار آزر و مانی غلام صورت او...
آزر.[ زَ ] (ع ص ) اسبی که هر دو ران سپید دارد و دو پای پیشین سیاه یا برنگی دیگر. || اسب که سرین وی سپید بود. (مهذب الاسماء). || دشنام ...
آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام پدر ابراهیم پیغامبر علیه السلام . و او را آزر بت گر و آزر بت تراش نیز گویند : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون ژرف بنگ...
آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام ناحیه ای میان سوق اهواز [ خوزیان واچار ] و رامهرمز. || مدینه ٔ آزر؛ نام شهری بوده میان بصره و کوفه ، و آن را اَطد ...
عاذر. [ ذِ ] (ع ص ) مرد عذرخواه . (منتهی الارب ). || (اِ) رگ خون استحاضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خستگی و پلیدی . (منتهی الارب )...
عاذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام مردی که بی ایمان مرده بود، عیسی (ع ) بعد از چهل سال او را زنده کرده مسلمان ساخته بود. (غیاث ). و رجوع به عازر شو...
عازر. [ زَ ] (اِخ ) نام آن مردی است که عیسی (ع ) او را بعد ازمرگ زنده کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : عازر ثانی منم یافته از وی حیات عیس...
عازر. [ زِ ] (اِخ ) آزر. دوست ابراهیم . (عقدالفرید ج 3 ص 90). و همان است که در قرآن آزر و پدر ابراهیم معرفی شده است : و اذ قال ابراهیم لاب...
عاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مانع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).