کمان
نویسه گردانی:
KMAN
کمان . [ ] (اِخ ) از دیه های کوزدر. (تاریخ قم ، ص 141).
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باران کمان . [ ن ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف باران تیر. تیر بسیار. رجوع به باران تیر شود. در آنندراج این ترکیب بدینسان آمده : بم...
کمان حلاجی . [ ک َ ن ِ ح َل ْ لا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کمان حلاج . کمان نداف . و رجوع به کمان (آلت پنبه زدن ) شود.- مثل کمان حلاجی ل...
رنگین کمان .[ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) قوس قزح . (از برهان قاطع). به معنی قوس قزح است که آن را کمان شیطان می گفته اند. (آنندراج ). آژفنداک . رج...
کمان گشادن . [ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مستعد حرب شدن . (آنندراج ). آماده ٔ جنگ شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || آماده کردن کمان برای تیراندازی...
کمان مالیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمان افراشتن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : کمان را بمالید رستم به چنگ نگه کرد یک تیر دیگر خدنگ . فر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کمان افکندن . [ ک َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمان انداختن . از عالم سپر انداختن است در حالت ضعف و مغلوبی خود. (آنندراج ). انداختن کمان به عل...
کمان انداختن . [ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کمان افکندن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : هلال را به حریفان نموده ام سنجرکه پیش ابروی آن جنگجو...
کمان پوشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )مجهز شدن به کمان . (فرهنگ فارسی معین ) : به قصد کیست که آراست ابروی خود رابه رنگ وسمه دل افروز من کما...