اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گال

نویسه گردانی: GAL
گال . (اِ) قسمی ارزن . گاورس . (برهان ). به هندی کنگی . (آنندراج ) :
من و غلام و کنیزک بدان شده قانع
که هر سه روز همی یافتیم یک من گال .

مسعودسعد.


در آرزوی آنم کز ملک و ضیعتی
آرد بریع برزگرم ده قفیز گال .

مسعودسعد.


مائیم و این چمن تو رو ای مرغ دانه چین
طاوس و جنت و گنجشک و کشت و گال .

امیرخسرو دهلوی .


بر کرد هر دقیقه ای این شعر تر ملک
لرزان نگر چو بچه ٔ گنجشک بهر گال .

امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).


|| سرگین که در زیر دنبه ٔ گوسفند از پشم آویخته و خشک شده باشد. (از برهان ) (رشیدی ). || نوعی از عنکبوت که به عربی رتیلا خوانند. (برهان ) (غیاث ). غنده . (آنندراج ). || خروس . (برهان ). || نوعی از گل . (غیاث ). || غوزه و غلاف پنبه . (برهان ). غوزه ٔ پنبه که سبز و ناشکفته باشد. (آنندراج ). || شغال و آن جانوری باشدمانند روباه لیکن از روباه کوچکتر است . (برهان ). مخفف شگال . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
شد عدو غره به حلم تو و لیکن نشود
پنجه ٔ شیر فلک شست ز سرپنجه ٔ گال .

(رشیدی ، از برهان قاطع چ معین ).


|| فریاد و آواز. (برهان ). فریاد بلند. رجوع به گالیدن شود. || (فعل امر) امر از گالیدن بمعنی دور شدن ، گریختن و کناره گرفتن . رجوع به گالیدن شود. || چوب کوتاه تر الک دولک . || این کلمه در ترکیب جزءمؤخر کلمات آید: گوگال ، پوست گال .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
گال . (فرانسوی ، اِ) بیماری جَرَب . گَری .
گال . (اِخ ) ۞ فرانسوا ژزف . طبیب آلمانی متولد در تیفنبرون . مبدع مغزشناسی (فرنولژی ). (1758 - 1828 م .).
گال . (اِخ ) ۞ (قدیس ) شاگرد قدیس کُلُمبان و مؤسس صومعه ای بنام خود در سویس (551 - 646 م .). ذکران وی در 16 اکتبر است .
گال . (اِخ ) ۞ نام قوم بزرگی است که در ازمنه ٔ قدیمه در کشور فرانسه و جهات نزدیک به آن از اروپا می زیستند و بنام دیگر، اینان را «کلت » ...
گال . (اِخ ) یکی از مشاهیر حکمای طبیعی است . بنای علم موسوم به «مبحث القحف » را وی گذارد و بسال 1758 م . در قصبه ٔ تیغ نرون از گراندکی بار...
در زبان باستانی اقوام آکاد (در نواحی میان دورود) این واژه به وجود خبیثی از جنس "ابلیس" اشاره می کرد... مشتغات آن گول ghoul در زبان انگلیسی و "غول" در ...
گال وی . [ ل ِ وِ ] (اِخ ) عالم سامی شناس فرانسوی که در 1869 م . لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند راجع به زبان سامی به ...
گال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چن...
گال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . آواز برآوردن : جوانی چو گال عراقی زندبه پیری دلم هم وثاقی زند. مولانا ملک قمی (از جهانگیری ).همچ...
گال بازی . (حامص مرکب ) الک دولک .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.