اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لعس

نویسه گردانی: LʽS
لعس . [ ل َ ] (ع مص ) گزیدن به دندان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
لعس . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ).
لعس . [ ل َ ع َ ] (ع اِ) سرخی لب که به سیاهی زند. (منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. (منتخب اللغات ). |...
لعس . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) سیاهی آمیز شدن . (منتهی الارب ).
لعس .[ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ العس و لعساء. (منتهی الارب ).
لعص . [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) دشواری . || نیک آزمندی و حرص در خورد و نوش . (منتهی الارب ).
لعث . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) آهسته رو گران سنگ گردیدن . العث گشتن . (منتهی الارب ).
لاس . (ص ) ماده ٔ هر حیوان عموماً و ماده ٔ سگ خصوصاً. (برهان ). آن را لاچ نیز گویند. (آنندراج ). اُنثی . مقابل نر. لاج . ماده .- سگ لاس و گربه...
لاث . (ع ص ) نبات لاث ؛ گیاه درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
زیه لاس . [ ی ِ ] (اِخ ) پادشاه مملکت بی تی نیه که پس از تجزیه ٔ امپراطوری اسکندرتأسیس یافته بود و در سالهای 250 - 229 ق . م . سلطنت کرد. ...
نر و لاس . [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) بندگشاد. کام و زبانه . (یادداشت مؤلف ).- نر و لاس شدن ؛ جفت گیری کردن . (یادداشت مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.