اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لعس

نویسه گردانی: LʽS
لعس . [ ل َ ] (ع مص ) گزیدن به دندان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بابی لاس . (اِخ ) ۞ (سَن ) اسقف آنتیوش ۞ ،جانشین زبن ۞ بحدود قرن سوم م . وی رنج شهادت را بهنگام زجر دس ۞ بجان خرید. ذکران وی در 2...
لاس زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) به نظر ریبه در کسی دیدن . ملامسه کردن و دست بازی کردن . ملاعبه کردن به ریبه . رجوع به لاس شود.
لاس کازه . [ زِ ] (اِخ ) ۞ امانوئل ، کنت دو. مورخ فرانسوی . مولد قصر لاس کازس (هُت گارُن ). وی با ناپلئون بناپارت هنگام تبعید به سنت هلن ...
لاس نافاس . (اِخ ) مؤلف حلل السندسیة آرد: فی بنبلونة کنیسة کبری بدأببنائها کارلس الثالث ملک نبارة سنة 1397، و فی الزاویة الجنوبیةالغربیة من ...
لاس کازاس . (اِخ ) ۞ بارتلمه . کشیش بزرگ اسپانیولی . مولد اشبیلیة (1476 -1566 م .).
چم لاس آباد.[ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 5 ص 262).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.