لقاط
نویسه گردانی:
LQAṬ
لقاط. [ ل ِ ] (ع اِ) پیشاپیش و مقابل . یقال : داره بلقاط داری ؛ ای بحذائها. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لقاط. [ ل َ ] (ع اِ) خوشه که در درودن بماند و داس آن را خطا کند. (منتهی الارب ).
لقاط. [ ل ِ ] (ع اِمص ) باقی ماندگی خوشه در درودن . (منتهی الارب ).
لقاط. [ ل ُ ] (ع اِ) خوشه ٔ برچیده . (منتهی الارب ). خوشه ٔ چیده . خوشه ای که برچینند.
لقاط. [ ل َق ْ قا ] (ع ص ) خوشه چین . (مهذب الاسماء).
لغاط. [ ل ُ ] (اِخ ) موضعی است . (و به عین مهملة، لعاط، نیز شنیده شده است ). لیث گوید: نام کوهی است از منازل بنی تمیم . و ابومحمد الاسود گوید...
لغاط. [ ل َ ] (ع مص ) شغب کردن . (تاج المصادر).
لغات . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لغت . (منتهی الارب ): فهلویة؛ لغات آتش پرستان . (دهار).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نگاه کنید به: فرهنگ واژه های پهلوی در همین لغت نامه
نگاه کنید به: فرهنگ واژه های پهلوی در همین لغتنامه: loghatnaameh.org