اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نس

نویسه گردانی: NS
نس . [ ن ُ ] (اِ) ۞ به معنی پوز باشد که گرداگرد لب و دهان است از جانب درون و بیرون . (برهان قاطع). گرداگرد دهان که پوز گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از جهانگیری ). گرداگرد دهان از بیرون سو. (اوبهی ). پوز. زفر. فرنج . نول . پیرامن دهان :
... آلوده بیاری و نهی در ... من
بوسه ای چند به تزویر دهی بر نس من .

مهستی یا رودکی .


بی نواتر ز ابرهای تموز
سردنس تر ز بادهای خزان .

سنائی (از جهانگیری ).


همچون سگ قصاب نیابد شکم سیر
در خون ز سر حرص و طمع تا ننهد نس .
تا چند نس خویش نهی بر نس من
ایری چو دوال برنهی بر اس من .

؟ (از انجمن آرا).


شمس فخری .


|| (ق ) هنوز. (یادداشت مؤلف ) :
از چنو شاعر نس از تو بحردست
ده هزاری که بگفتم اندک است ۞.

مولوی .


|| (اِ) هوش . عقل . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) ۞ (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). شعور. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). فراست . رای . تدبیر. (ناظم الاطباء). || مال . دارائی . (یادداشت مؤلف ) :
این نودساله عجوز گنده کس
نه خِرَد هِشت آن ملک را و نه نس ۞ .

مولوی .


|| ریش . لحیه . (ناظم الاطباء). || در سبزوار، بینی . (فرهنگ نظام ). || فرج زن . (ناظم الاطباء). شرم زن . (یادداشت مؤلف ). || جای لغزان . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نس . [ ن َ ] (اِ) سایه . || درختستان . گلستان . || خانه . || مأخوذ از عربی ، رگ و پی و عصب . (ناظم الاطباء).
نس . [ ن َس س ] (ع مص ) پراکنده گردیدن موی سر. (از منتهی الارب )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ برزدن و راندن شتران را. (منتهی الا...
تت رام نس . [ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) ۞ (... صیدایی ). یکی از اشخاص معروف بحریه ٔ خشایارشا در جنگ با یونان که پس از فرماندهان بحری قرار داشت . وی...
بینی و ریشه واژه ترتیب: قدیمی جدید رای موافق رای مخالف امیرحسین سیاوشی خیابانی١٤:١٤ - ١٤٠٢/٠٦/٠٨خانه پنج در. [ ن َ / ن ِ ی ِ پ َ دَ ] ( ترکیب وصفی ، ا...
نس ء. [ ن َس ْءْ ] (ع ص ، اِ) می مست کننده . می بیهوش کننده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). باده ٔ زایل کننده ٔ عقل . (ازاقر...
نس ء.[ ن ِس ْءْ ] (ع ص ) آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارنده ٔزنان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (...
نس ء. [ ن َس ْءْ / ن ِس ْءْ /ن ُس ْءْ ] (ع ص ) زن که بر وی گمان حمل کنند و آنکه حملش نمایان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
گن نس . [ گ ُ ن ُ ] (اِخ ) ۞ شهری بوده است در آسیای صغیر. (ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 8 و 7).
می نس . [ ن ُ ] (اِخ ) ۞ پادشاه کرتا ۞ و پسر ژوپیتر ۞ بود که از آسیا به کرتا آمد و بنای لابیرنت ۞ معروف را بدو نسبت میدهند. برخی از مورخ...
نَسناس: nasnãs ـ 1ـ بد ذات 2ـ آدم زشت 3ـ احمق، خنگ، ابله
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.