اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظر

نویسه گردانی: NẒR
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سیل نظر. [ س ِ ن َ ظَ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات...
تحت نظر. [ ت َ ت ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) زیر نظر و مراقبت . مورد مراقبت و نگهبانی :اشخاصی که مورد سؤظن باشند تحت نظر قرار میگیرند.
تنگ نظر. [ ت َ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) خردک نگرش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نظرتنگ . بخیل . کوته نظر : اشکم که به هر تنگ نظر، گرم نجوشم آهم که ب...
خوش نظر. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ظَ ] (اِ مرکب ) لاله ٔخطایی . ریحان تاتاری . رستنی که هر یک از برگ آن بچند رنگ میشود و عصاره ٔ آن بر گوش چکانند...
نظر زدن . [ ن َ ظَ زَ دَ] (مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . نظر کردن . چشم زخم زدن . به چشم بد کردن . (یادداشت مؤلف ). ...
نیم نظر. [ ن َ ظَ ](اِ مرکب ) اندک التفاتی . مختصر عنایتی : آنچه سلطان کند به نیم نظرنکند دولت این درست بدان . فرخی .صد ملک دل به نیم نظر م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علم نظر. [عِ مِ نَ ظَ]. (ا. مر.). فن نگاه کردن خوبان و معشوقان: کمال دلبری و حسن در نظربازی است به شیوه ٔ نظر از نادران دوران باش. حافظ (یادداشت مؤلف...
این ترکیب، ترجمه‌ی واژه به واژه‌ی point de vue فرانسوی یا point of view انگلیسی است. گذشتگان نظرگاه به کار می‌بردند و امروزه بهتر که دیدگاه بنویسیم. ع...
به ذیل «مطمح» رجوع شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.