نعر
نویسه گردانی:
NʽR
نعر. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن . (از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. (از متن اللغة).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نعر. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن در شهرها. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || خلاف ورزیدن و انکار نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج )...
نعر. [ ن َ ع ِ ] (ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته . (مهذب الاسماء). ستور مگس در بینی درآمده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || ...
نعر. [ ن ُ ع َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام گور خر در رحم مادر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنین صورت گرفته در زهدان . (منتهی الارب ) (از ...
نار. (اِ) انار. (انجمن آرا). مخفف انار است و آن میوه ای باشد معروف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از شمس اللغات ). انار. رمان . (...
نار. (ع اِ) آتش . (برهان قاطع) (دهار) (آنندراج ) (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). آتش . مؤنث است و گاهی مذکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقر...
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) کوهی است در ترکستان . حمداﷲ مستوفی بنقل از عجایب المخلوقات آرد: در ترکستان کوهی است که آن را جبل النار خوانند، د...
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) حمداﷲ مستوفی آرد: «در تاریخ مغرب آمده که در صقلیه کوهی است که آن را جبل النار خوانند، به روز دود و به شب آتش ...
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) مؤلف حبیب السیر آرد: جبل النار کوهی است در میان بحر عدن پیوسته آتش از آن جبال در اشتعال باشد و بعضی از عدنیان ...
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) «عین النار در حوالی انطاکیه است و هر وقت قصبی درآن افکنند در ساعت بسوزد». (حبیب السیر ج 4 ص 665).
نار. (اِ) در اصفهان وزنی است معادل 4 مثقال ،ده نار وزنی است معادل دو سیر و نیم یعنی چهل مثقال ، و پنج نار معادل ده مثقال است . (یادداشت...