اجازه ویرایش برای همه اعضا

پدرام

نویسه گردانی: PDRʼM
آرام.راحت
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پدرام . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) (از پَد، پَت ، ضد و مقابل . و رام ) توسن . سرکش ۞ . || بدخواه و بی مهر. (شعوری از محمودی ).
پدرام . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خرّم و آراسته و نیکو باشد مثل باغ و مجلس و خانه و جهان و عیش و روزگار. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). دلگشای...
پدرام در اوستایی: پَئیتی رامَن paiti-rAman؛ در مانوی: پَدرام padrAm؛ در پهلوی و سغدی: patrAm. و به معنی آراسته، نیکو، خرم و آرام می باشد.*** فانکو آدی...
پدرام شهر. [پ ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که در شاهنامه به ایران داده اند؛ یعنی سرزمین خرم و نیکو و فرخنده : مهست آن سرافراز پدرام شهرکه با د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مجید خجسته
۱۳۸۹/۰۴/۱۹ Iran
0
0

ندارد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.