اجازه ویرایش برای همه اعضا

سوری

نویسه گردانی: SWRY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ابن سوری . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 40...
سراب سوری . [ س َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آبادواقع در 22 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد و 9 هزارگزی شمال راه ش...
چشمه سوری . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است واقع در کنار قصبه ٔ تویسرکان و چند درخت کهن سال که در آنجا درخت «شال ...
ماهوی سوری . [ ی ِ] (اِخ ) مرزبان مرو، معاصر یزدگرد سوم : خبر یافت ماهوی سوری زشاه که از مرز طوس اندر آمد سپاه . فردوسی .زماهوی سوری دلش گش...
کاسنی سوری . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندباء شامی . رجوع به انطوبیا شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چارشنبه سوری . [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آخرین چهارشنبه ٔ اسفند ماه هر سال شمسی که ایرانیان در شب آن جشن چارشنبه سوری میگیرند و آداب و...
شیرخان سوری . [ ن ِ ] (اِخ ) مردی از طایفه ٔ افغانان آریایی نژاد ساکن بین سند و پنجاب که در آغاز دوران صفویه به هندوستان حمله کرد وحکومتی ...
امیرمحمد سوری . [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) معاصر سلطان محمود و امیر غور بود. رجوع به سوری شود.
چهارشنبه سوری .[ چ َ / چ ِ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) جشنی که در غروب سه شنبه ٔ آخر سال شمسی برپا دارند و آتش افروزند و بر آن به جهیدن گذرن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.