اجازه ویرایش برای همه اعضا

لَعل

نویسه گردانی: LʽL
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
لعل . [ ل َ ع َل ْ ل َ / ل َ ع َل ل ] (ع ق ، اِ) مگر. (منتهی الارب ). شاید. تواند بود. باشد که . یحتمل .یمکن . بودکه . بوکه . امید. (منتخب اللغات ...
لعل . [ ل َ ] (اِ) ۞ پشه ٔ سخت بزرگ در مازندران و جنگلهای آن . جای گزیدگی وی سخت بیاماسد و گاه باشد که قرحه پیدا آرد.
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ۞ (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه ۞ و صورت دیگر آن لال...
لعل. (ا. ع-فا). از لال و نال فارسی. در انگلیسی spinel، سنگی است مانند یاقوت (ruby) اما نرم تر از آن که انولع بدخشانی و یمانی اش نامی است. لع...
لال . (ص ) زبان گرفته . (برهان ). بی زبان ۞ . مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس . گنگ . اَبکم . بکیم . (منتهی الارب ) : روزی ...
لال . (اِخ ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری . (منتهی الارب ).
لال . (اِخ ) نام قلعتی به طبرستان . (طبقات ناصری ، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیه ٔ ص 199 ج 2) ۞ .
خط لعل . [ خ َطْ طِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) موی تازه بردمیده بر پشت لب . (از آنندراج ).
لعل کش . [ ل َ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده و حمل کننده ٔ لعل : خنده زنان از کمرش لعل ناب بر کمر لعل کش آفتاب .نظامی .
لعل لب . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق . (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.