اجازه ویرایش برای همه اعضا

ذیغ

نویسه گردانی: ḎYḠ
ذیغ. املاءِ نا صحیح «ضیق» و یا «زیق».
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زیغ. [ زَ ] (ع مص ) از حق بچسبیدن . (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 50) (از زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). میل کردن از حق بسوی دیگر. (غیاث )...
زیغ. (اِ) نوعی از فرش و بساط باشد ۞ . (برهان ) (ناظم الاطباء). || حصیر و بوریایی را نیز گویند که از دوخ بافند و دوخ علفی است که بدان انگ...
ذیق. املاءِ ناصحیح «زیق»، «ضیق» و یا «زیغ».
زیق . (معرب ، اِ) زیق القمیص ؛ زه پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب زه . زه پیراهن . یقه . جیب . (یادداشت...
زیق . (اِخ ) محله ای است به نیشابور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ). رجوع به زیقی شود.
ضیق . [ ض َ ] (ع اِ) ج ِ ضَیْقة. (منتهی الارب ).
ضیق . [ ض َ ] (اِخ ) از قرای یمامة. و آن را ضیق قرقری نیز گویند. (معجم البلدان ).
ضیق . [ ض َ ] (ع ص ) تنگ . || (اِ) تنگی . || شک که در دل گذرد. (بکسر اول نیز آید). || آنچه باعث تنگی سینه باشد. (منتهی الارب ). تنگی د...
ضیق . [ ض َ / ضی ] (ع مص ) تنگ شدن . (منتخب اللغات ) (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار). || بخیل شدن مرد. || نگنجیدن چیز در چیزی...
ضیق . (ع اِ) ج ِ ضیقة. (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۵/۱۱/۰۵
1
3

اقا این کلمه های عربی دهن ما رو صاف کرده!‌ صد هزارتا شکل نوشتن داره چه مسخره بازی ایه اخه! این فرهنگستان ادب فارسی (که باید پارسی باشه) داره چه غلطی میکنه اون الاغهایی که داخل نشستن واسه چی پول میگرن احمق ها!


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.