اجازه ویرایش برای همه اعضا

اصول

نویسه گردانی: ʼṢWL
این جمع واژه ى اصل است و این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، اصیل ، اصالة ، اصول و ... و همتایان پارسى آن اینها هستند: پهلوى: بونان Bunan
، آفراهان Afrahan ، بونیستان Bunistan ، پایکان Payakan ، بونیهان Bunihan ،گوهرگان Goharegan پارسى باستان-پهلوى : توماگانTumagan ، بُنیمان Boniman (اوستایى) سانسکریت-پهلوى : پَهوان Pahvan ، آگْمان Agman ، جنْمان Janman کردى-پهلوى بِنیژان Benizhan
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اثول . [ اُ ] (ع مص ) بن گرفتن . استوار شدن . (منتهی الارب ).
اثول . [ اَ وَ ] (ع ص ) دیوانه . (زوزنی ).احمق . || کم نصرت . کم خیر. || سست کار. || سست رو. || تکه ٔ ۞ دیوانه . ج ، ثول . (منتهی الارب ).
اثول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَثل . درختان شوره گز.
اثول . [ اُ ] (اِخ ) موضعی است در خوزستان که ذکر آن در فتوح اسلام آمده است . (معجم البلدان ) (مراصد).
عثول . [ ع َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || (اِ) خرمابن سطبر تنه درشت . (آنندراج ). النخلة الجافیة الغلیظة. (اقرب الم...
عثول . [ ع ِث ْ وَ ل ل ] (ع ص ) مرد گنگلاج فروهشته گوشت . || مرد بسیارموی سرو بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سطبر و...
عسول . [ ع َ ] (ع ص ) نیزه ٔ جنبان . (منتهی الارب ). سخت اهتزاز. (از اقرب الموارد). || مرد نیک صالح . (منتهی الارب ). واحد عُسُل یعنی مردان ...
عسول . [ ع ُ ] (ع مص ) سخت جنبیدن نیزه . (از منتهی الارب ): عسل الرمح ؛ اهتزاز آن نیزه شدید شد. (از اقرب الموارد). عَسْل . عَسَلان . و رجوع ب...
عسول . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عسل شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سعید آسترکی
۱۳۹۸/۱۲/۲۶
0
0

ممنون بسیار عالی و دست شما درد نکند


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.