اجازه ویرایش برای همه اعضا

بحر

نویسه گردانی: BḤR
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دریا Darya (پهلوى) ، دَمدیمیا Damdimia (پهلوى: دریا ، اقیانوس) ، زِرا Zera (پهلوى: دریا ، بحر) ، اِزْرِه Zreh (پهلوى: دریا) ، کوپار Kupar (سانسکریت: کوپارَ - اَکوپارَ : دریا ، بحر ، اقیانوس) اِزْرِه فراخکَرْت
Zreh faraxkart (پهلوى: سرور دریاها ، اقیانوس) اِزْرِه اَخْوْ Zreh axv (بزرگِ دریاها ، اقیانوس) شایان گُفت است که واژه ى اقیانوس معرب است این واژه از اساس یونانى ست و بوده "اُکیانوس" و همریشه واژه Ocean درانگلیسى ست. شایسته ما ایرانیان نیست که واژگان اروپایى
را از فیلتر و صافى تازیان گذرانده و بیان کنیم و اگر واژه اى خارجى ست درست آن است که ما آن را براساس چهارچوب زبان خود ادا کنیم ایرانى هرگز ک را به ق بدل نمى کند مثلاً هرگز کیبورد را قیبورد نمى گوید پس ما درست آن است که بگوییم و بنویسیم: اُکیانوس
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دانش بهر. [ ن ِ ب َ ] (ص مرکب ) دارای بهره از دانش . بانصیب از علم . از دانش بابهره . بهره دار از دانش . بهره مند از علم : هر پزشکی که بود دان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گستاخ بهر. [ گ ُ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه در حضرت سلاطین و بزرگان تواند گستاخ بود : به خدمتگری پیش دانای دهرپرستنده ای گشت گستاخ بهر.نظامی .
بهر داشتن . [ ب َ ت َ ](مص مرکب ) نصیب داشتن . صاحب قسمت بودن : بدو گفت کسری که آباد شهرکدام است و ما زو چه داریم بهر. فردوسی .همه نامدار...
بهر رو داشتن . [ ب َ رِ رو ت َ ] (مص مرکب ) جمیل بودن . خوشگل بودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.