اجازه ویرایش برای همه اعضا

نور

نویسه گردانی: NWR
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان(اربان) از واژه پهلوىِ نیرا Nira به معناى فروغ ، روشنایى و آتش برداشته معرب نموده و دو واژه ى نور و نار (النور ، النار) را از آن اقتباس کرده و ساخته اند: النور ، أنوار ، نوریّ ، نور ینور ، نَوَّرَ یُنَوِّرُ تنویر
، منوَّر مُنِّور ، مُنیر ، نَیِّر - نَیِّرة ، نورة ، النار (آتش) ، نوار ، نورانىّ ، نورانیّة و ... !!!!! همتایان دیگر این واژه در پارسى: فروغ Foruq (پهلوى: فْرُک) ، پرتو Partow ، روشنایى Roshanai ، روشنى Roshani ، فَرْنَهْ Farnah (پهلوى: نور ، روشنایى ، پرتو)
، بام Bam (پهلوى: صبح ، پگاه ، بامداد ، درخشندگى ، نورانیت) ، بانوى Banuy (پهلوى: روشنى ، پرتو ، نور ، حرارت) برازِش Barazesh ( پهلوى: بْرازیشْنْ : نور ، درخشندگى ، پرتو ، تابش) ، تاپِش Tapesh (پهلوى: نور ، پرتو ، تشعشع ، درخشش) ، درخشش-درفشش Deraxshesh-Derafshesh
(پهلوى: نور ، درخشیدن ، تابیدن) ، سِپیز Sepiz (پهلوى: نور ، درخشش ، تلألو) ، بَراز Baraz (پهلوى: نور ، تابش ، درخشش) ، پاتْروچ/پَتروگ Patroch -Patrog (پهلوى: روشنایى ، نور ، جلوه) ، پیروک Peyruk (پهلوى: نور ، روشنایى ، جلوه) ، رُچ Roch (پهلوى: روشنایى ، نور
، روشنى) ، راى/رایىRay-Rai (پهلوى: نور ، شکوه ، جلال ، برق) ، گِدیمان Gediman (پهلوى: نور ، روشنایى ، نورانیت)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
جبل نور. [ ج َ ب َل ِ ] (اِخ ) نام دیگر کوه حراست . (از منتهی الارب ).
دالای نور. [نُو ] (اِخ ) (بمعنی دریاچه ٔ بزرگ ) نام دو دریاچه است بمغولستان شرقی : یکی که قولون نور نیز نامیده شده است نزدیک حدود سیبریه و...
گسسته نور. [گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از ماه نو است که هلال باشد. || پیاله را نیز گویند که طلا و نقره به اندام کشتی ساخته ...
صحیفه نور. مجموعه ای که توسط سازمان اسناد و مدارک انقلاب اسلامی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده بود و نواقص و اشتباهات فراوانی داشت که با تدوین و...
رش به: ناوبری, جستجو نورشناسی،[۱] اپتیک یا فیزیک نور، شاخه‌ای از فیزیک است که به بررسی نور و خواص آن و برهمکنش آن با ماده می‌پردازد. نورشناسی به مط...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است: چانْدْرا chãndrã (سنسکریت)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نور طبیعی. نور خورشید و یا نوری که طیف آن (مخصوصاً در بخشی از آن که بوسیلۀ چشم انسان قابل بینائی است) مشابهِ طیف نور خورشید است.
چشمه ٔ نور.[ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید و آفتاب . چشمه ٔ نوربخش ، کنایه از روشنایی خورشید. کنایه از خور و...
دریای نور. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) نام قطعه الماسی از جواهرات دولتی ایران . نام الماسی است متعلق به دولت ایران ، 180 قیراط وزن آن ، بشکل مرب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.