اجازه ویرایش برای همه اعضا

فرادست آمدن

نویسه گردانی: FRʼDST ʼAMDN
فرادست آمدن. پیش آمدن. به چنگ آمدن : مراد آن به که دیر آید فرا دست که هرکس زودخور شد زود شد مست. نظامی. و رجوع به فرادست در ردیف خود شود. علی باقری. فرادست. [ ف َ دَ ] (ق مرکب ) بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد : مگر باز سپید آمد فرادست که گلزار شب از زاغ سیه رست؟ نظامی . چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست خری با چارپا آمد فرادست. نظامی. || با فعل دادن ، بمعنی سپردن و تسلیم کردن : ابوالقاسم بدین تسویل و تخجیل فریفته شدو زمام خویش فرا دست نصر داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 231).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.