اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آدل

نویسه گردانی: ʼADL
آدل . [ دِ ] (اِخ ) قسمتی از سواحل افریقا در انتهای خلیج عدن که سکنه ٔ آن آفاریاداناکیل خوانده میشوند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ادل . [ اَ ] (ع مص ) افتادن پوست ریش خشک [ خشک ریشه ] و به شدن ریش . || جنبانیدن شیر تا دوغ شود. || گرانبار رفتن بچیزی .
ادل . [ اِ ] (ع اِ) ۞ دردِگردن . حِدْل . گردن درد. || هرچه که بدان گرانبار روند. || (ص ) شیر خفته و ترش شده .
ادل . [ اَ دَل ل ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دلالت . دلیلتر و رهنماتر. (غیاث اللغات ). دال تر. راه نماینده تر. رساتر در دلالت .- امثال :ادل ّ من ...
ادل . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی از مردم هلند که بار اول در سال 1619م . قسمتی از سواحل غربی استرالیا را کشف کرد و در قدیم ناحیت مکشوفه ...
ادل . [ اَ لِن ْ ] (ع اِ) اَدْلی . ج ِ دلو.
عدل . [ ع َ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ).
عدل . [ ع ِ ](ع اِ) عوض . بدل . معادل . مقابل . برابر : گفتم که مرغ نبود دهقان امام راگفتا که مرغ نبود عِدلی دهد خُره . سوزنی .|| هم بار.
عدل . [ ع َ ] (ع اِمص ) مقابل ستم . مقابل بیداد. داد. (دستوراللغة). مقابل جور. ضد جور. نقیض جور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقابل ظلم . نص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
منصف
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.