اجازه ویرایش برای همه اعضا

شادی

نویسه گردانی: ŠADY
میمون - در شرق خراسان ( افغانستان) کنونی.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شادی . (حامص ) شادمانی . خوشحالی . بهج . بهجت . استبهاج . بشاشت . مسرت . نشاط. طرب . ارتیاح . وجد. انبساط. سرور. فرح . سراء. (ترجمان القرآن ). مرحان ...
شادی . (ع ص ) نعت از شَدْو. راننده . (منتهی الارب ). شَدا الابل ؛ ساقها او حدا لها. ج ، شادون و شداة.(اقرب الموارد). || شعرخواننده . (منتهی ال...
شادی . (اِخ ) دیهی است از دهستان مشهد زیره میان ولایت باخرز، بخش طیبات از شهرستان مشهد، واقع در 42هزارگزی شمال باختری طیبات ، در دامنه ٔ کو...
شادی . (اِخ ) از شعرای هرات . در علم رمل نهایت مهارت داشته و گاهی نیز شعر می گفته از اوست :تو بجایی ننشینی که رقیبت بنشست جز دل من که ت...
شادی . (اِخ ) پدر خاندان بلی (گروهی از قبیله ٔ منسوب به قضاعة)؛ از قحطانیه که مسکن ایشان در بالای اخمیم در صعید مصر بوده است . (زرکلی ج ...
شادی . (اِخ ) رجوع به شادانی (خواجه ابوبکر) و تاریخ سیستان ص 378 شود.
شادی . (اِخ ) شاعری ایرانی است و کنیت وی ابونصر از اشعار او در حدایق السحر ابیات زیر آمده است :بر خرد خویش بر ستم نتوان کردخویشتن خویش را...
شادی . (اِخ ) ابن ایوب . پدر خاندان سلاطین ایوبی . جد ملوک مصر پدر نجم الدین ایوب که آل ایوب به وی منسوبند. وی از اعاظم اعیان اکراد بود ...
شادی . (اِخ ) ملقب به سپرباز، نام یکی از کسانی است که در توطئه ٔ فرزندان امیر مبارزالدین محمد علیه پدرش شرکت داشتند و چشم امیر مبارزالدین...
شادی . (اِخ ) ملقب به فراش . نام یکی از دلیران اسفزار، از معتمدان ملک قطب الدین اسفزاری (پسر ملک فخرالدین کرت از آل کرت ). رجوع به روضا...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.